پریشب ۷ مهر ۱۴۰۳ ساعت ۲۰:۳۰ تا ۲۲:۴۵ سریال ژاپنی «سالهای زندگی» را از شبکه «تماشا» نگاه میکردم. خیلی از مخاطبان۲۴ ساعته و پروپاقرص برنامههای تلویزیون بهویژه صداوسیما نیستم، منتها اگر برنامه یا فیلمی باشد که با علاقهمندیهای من همسو باشد، زمان کنار میگذارم و نگاهم را به صفحه تلویزیون میدوزم. بهخصوص اگر آن برنامه فیلم ژاپنی باشد که برایم نوستالژی دارد. خلاصه دیشب سریالی که اگر اشتباه نکنم قسمت ۱۷ آن را بهتماشا نشسته بودم. این سریال در حدود سه هفته است که از تلویزیون در آن ساعت پخش میشود.
در این قسمت هانیکو نقش اول روایت براساس شرایطی که برای خانوادهاش بهوجود آمده تصمیم میگیرد بار دیگر برای علاقه گذشتهاش که چندین بار برای شاغلشدن در آن اقدام کرده و با شکست منجر شده یعنی تقویت مهارت زبان انگلیسی پا پیش بگذارد و کاری انجام دهد.
علاقهای که در گذشته ۵ سال از عمرش را دور از خانواده در یکی از دبیرستانهای شهری بهنام سندایی در ژاپن سپری کرده و دستاوردش دیپلم شد. روزگاری که درس خواندن برای دخترها مرسوم نبود. چند سالی از فارغالتحصیلی این زن جوان از دبیرستانی که زبان انگلیسی را آموزش میداد گذشته و در این موقعیت هانیکو متأهل است و پسری چهارساله دارد. او در این داستانی که برگرفته از واقعیت است با خانواده (پدر، مادر و پدربزرگش) در کنار همسرش در توکیو زندگی میکند. همسری که بسیار مشوق و حامیش است.
اینبار قرار بود با توجه به آگهی که در روزنامه دیده است به یک دفتر روزنامه در توکیو ژاپن سر بزند. اما در اولین دیدار از آن دفتر و کارکناش آنچه را که در ذهن داشت تجربه نکرد.
طبق روایت فیلم، هانیکو تصمیم داشت با عنوان خبرنگاری که به زبان انگلیسی مسلط است پا به این دفتر بگذارد. منتها بعد از مدتی کوتاه متوجه شد، آن دفتر روزنامه به فردی که زبان انگلیسی تسلط دارد نیازمند هستند، منتها آنها نیروی مرد میخواستند نه یک خانم خبرنگار.
وقتی هانیکو برای دومین بار به دفتر روزنامه برمیگردد که درخواستش را بهعنوان خبرنگار زن مطرح کند، یکی از کارمندهای مرد در ورودی دفتر به او یادآورد میشود که ما خبرنکار خانم نمیخواهیم، بلکه ما یک خبرنگار مردی که به زبان انگلیسی مسلط است نیاز داریم.
وقتی هانیکو به آن خبرنکار مرد میگوید که شما در آگهی به جنسیت فرد اشاره نکردید، این درست نیست و باید با من مصاحبه شود. در آن لحظه جواب آن کارمند مرد برای خود من فرزانه کردلو خیلی جالب و تأملبرانگیز بود.
او در پاسخ به هانیکو گفت: ما فکر نمیکردیم خانمی هم در توکیو باشد که به زبان انگلیسی مسلط و خواستار شغل خبرنگاری هم باشد.
خلاصه در آن لحظه که آن کارمند مرد با هانیکو گفتگو میکرد، او در نظر داشت هانیکو را از پیگیری این موضوع یعنی استخدامشدن بهعنوان خبرنگار زن در آن دفتر روزنامه منصرف کند. در آن حین، مرد دیگری از آن دفتر به آنها در جلوی در ورودی پیوست.
با صحبتهایی که هانیکو انجام داد و تمایل خود را برای کار خبرنگاری به آن دو نفر نشان داد. مرد دوم او را به دفتر و اتاق رئیس دعوت کرد و گفت چند لحظه منتظر بماند تا رئیس بیاید و از او مصاحبه کند.
وقتی بدون آنکه از رئیس خبری شود، آن مرد همانجا نشست و گفتگو را بهدست گرفت و سوالاتی از اینکه کجا درس خوانده و الان مشغول به چه کاری هست از او جویا شد. در ادامه آن مرد خواست که هانیکو هم پاسخگوی آن سوالات باشد. بعد چند دقیقه پرسش و پاسخ، هانیکو به آن مرد گفت که من میخواهم خود آقای رئیس را ببینم. پس آقای رئیس نمیآید؟
مردی که روبهروی او نشسته بود بعد چند ثانیه با خندهای که بر لب داشت، گفت که رئیس این دفتر روزنامه من هستم. هانیکو در آن لحظه جا خورد و با تعجب به او نگاه کرد و حرفی نزد.
تا آن زمان در هیچ دفتر روزنامهای در ژاپن بهویژه توکیو که پایتختش بود، خانمی بهعنوان خبرنگار فعالیت نکرده بود. منتها رئیس آن دفتر روزنامه وقتی علاقهمندی و سماجت هانیکو را دید، تصمیم گرفت که ۶ ماه به او فرصت دهد تا هانیکو خودش و توانمندیهایش را نشان دهد.
در همان روزهای ابتدایی هیچ چیز خوب پیش نمیرفت، ولی هانیکو از تصمیم و هدفی که خبرنگارشدن بود عقبنشینی نکرد و رئیس هم بهمرور این موضوع را متوجه شد، تا اینکه یک روز رئیس او را به اتاق کارش صدا زد. رئیس از هانیکو خواست که با همکار مرد دیگری به یک مصاحبه کاری برود. در ادامه بعد اتمام آن مصاحبه هانیکو باید گزارش آن جلسه مصاحبه را همان روز بعد برگشتن از ماموریت در اختیار رئیس قرار میداد.
او بعد از آن ماموریت با وجود دیر وقت بودن همینکار را کرد، ولی آن متن کوتاه چند خطی از جلسه مصاحبه یکساعته زیاد به مذاق رئیس خوش نیامد، و از هانیکو خواست مجدد برود پای آن مقاله بنشیند و یادداشت دیگری بنویسد. برای بار دوم هم نوشتههایش که این بار حجم بیشتری داشت را به خدمت رئیس برد. آن مرد از نوشتهی دومش نسبتاَ رضایت داشت، امّا مجدد اشاره کرد که این متن دوباره باید بازنویسی شود و ایراداتی دارد.
به او گفت این نوشته در روزنامه منتشر نمیشود؛ اما میتواند تمرین خوبی برای هانیکویی باشد که قرار است در دنیای مردها به کار خبرنگاری مشغول شود. درحالی این اتفاق میافتاد که در آن روزها، دیگر همکاران مردش از حضور او بهعنوان یک زن خبرنگار در آن دفتر راضی نبودند، منتها هانیکو برای ماندن و ادامه دادن کارش بهعنوان اولین روزنامهنگار زن در ژاپن با وجود همه سختیهای محیط کاریش و مشکلات خانوادگی میخواست ادامه دهد و بر این کار مصمم بود. چرا که او میخواست در ادامه موقعیتهای خوبی را برای خود خلق کند و هیچ مدلِ نمیخواست از این تصمیم پاپس بکشد.
در آن لحظه من فرزانه کردلو در جهان افکارم فکر کردم، فرقی نمیکند، در هر دوره و کشوری که باشی چه در ژاپن یا ایالاتمتحده آمریکا، کانادا، انگلستان، ایران و دیگر کشورها باز موضوعی وجود دارد که برای اولین بار جامعه مانع برآوردهشدن خواسته زنان شود. در این میان اولین زنها چقدر بینظیر هستند که چنین شاهکارهایی را خلق میکنند. آنها بر هدف خود پافشاری میکنند تا راه را برای سایرین هموار کنند تا در نهایت پابهپای مردان به خواستهها و رویاهای خودشان که پیشرفت و ترقی در جامعه است برسند.