وقتی یک هدفی را برای خود تعیین میکنیم، بایستی انتظار احساسات بد و ناخوشایند را هم داشته باشیم. آدام گرانت نویسنده کتاب «دوباره فکر کن» در جایی میگوید: «شما مشکلی با کمالگرایی ندارید، شما از ترسها و احساسات بدی که حین انجام کار به شما دست میدهید نگران هستید.»
در حالیکه به گفته او و خیلی از افراد موفق و ثروتمند این اتفاقات در مسیر موفقیت و پیشرفت طبیعی است. در جای دیگری «پیتر هالینز» نویسنده کتاب «قدرت نظم شخصی» میگوید: «با ناراحتی دوست شوید.» برایم این تیتر در بخشی از کتاب جالب و جذاب بود.
بنابراین، خیلی از ما آدمها وقتی هدفی و مقصودی را تعیین میکنیم، فکر میکنیم در مسیر همه چیز خوب پیش خواهد رفت. از طرفی، همه چیز گلوبلبل است. درحالیکه برعکس این اتفاق میافتد. در بسیاری مواقع هم در چنین لحظاتی با احساسات منفی روبهرو میشویم.
حتی بسیاری اوقات عطای آن هدف را به لقایش میبخشیم و میگوییم این کار ما نیست. بگذار زمانی که بهتر شدم. بگذار زمانی که اوضاع بهتر بود. بگذار زمانیکه شرایط بهتر بود. بهتر زمانیکه حالم بهتر بود.
درحالیکه زیگ زیگلار و بسیاری افراد موفق دنیا بر این باورند:
برای شروع نباید عالی باشی، اما برای عالی بودن بایستی شروع کنی.
پس، باید از یک جایی شروع کنید و از منطقه امنت بیرون بیایید تا خود واقعیتان با وجود ترس و هزاران نگران خودش را نشان دهد. در این موقعیت است که بایستی خود واقعیتان را بپذیرید و به پیش بروید، نه اینکه تسلیم شوید و به زمان دیگری موکول کنید.
مطمئن باشید بدون ناراحتی به هیچ هدفی دست پیدا نمیکنیم. پس، بهقول پیتر هالینز بیایید با ناراحتی دوست باشیم تا مسیری که در رسیدن به هدف تعیین کردیم برایمان راحت باشد. بیایید ناراحتیهای مسیر را به جان بخریم.
خلاصه اینکه، در مسیر نوشتن، تولید محتوا و بازاریایی و حتی فروش که اهدافی برای خود تعیین کردیم با کلی چالش و ناراحتی مواجه میشوید. پس، طبق تجربه خودم تا این موانع و ناراحتیها را نپذیریم به مرحله بعدی نمیرویم.