وقتی بچه بودم فیلمها و سریالهای پلیسی را بسیار دوست داشتم. شاید یکی از دلایلش این بود که پدرم خیلی به این فیلمها علاقه داشت و این ویژگی به بچههایش از جمله من سرایت کرده بود. و الان هم آثار آن به قوت خود باقیست.
وقتی فیلمها و سریالهایی را با نام پوآرو و شرلوک هومز و … را میدیدم یک نکته بسیار جالب در این فیلمها نظر من را جلب و البته کودکِ بیننده آن زمانها را با شخصیتهای داستان همراه میکرد.
من که در آن دوران درکی از قتل، کشتن و مردن نداشتم؛ ولی وقتی ماجرای قتلی در هر بخش فیلم و سریال رخ میداد. بیشتر اوقات افرادی چون شرلوک هومز و پوآرو را در قاب تلویزیون با یک دفتر یادداشت و قلم میدیدم. آنها با جستجو و پیگیریهای مداوم در نهایت موفق میشدند مقتول را پیدا کنند. در این میان وقتی کارآگاهانی چون پوآرو و شرلوک هومز با دفتر و قلمی روبروی مظنون حادثه قرار میگرفتند.
اولین سوالی که میپرسند این بود:
در لحظه رخ دادن قتل کجا بودین؟ چه میکردین؟
در ادامه هر کدام از بازجو شوندهها جوابی میدادند. یکی میگفت فُلان جا بود. فُلان کار را میکردم. برخی هم به طور تقریبی نظرات خودم را با فکر کنم و … شروع میکردند. برخیها هم که تعدادشان کم نبود میگفتند یادمان نیست.
همان اصطلاح خودمان را به نوعی به کار میبردند، من یادم نیست امروز ناهار چی خوردم؟ و بیام بگم اون ساعت کجا بودم و چیکار میکردم. این سوال میپرسین؟
من در دنیای فکری خودم این بخش از فیلم و سریال پلیسی بسیار برایم جالب بود. پیش خودم میگفتم اگر همه مثل کارآگاهها دفتر یادداشت کوچکی داشتند و در آن همه وقایع و صحبتها را با جزئیات ثبت میکردند. به راحتی میتوانستند بگویند آن ساعت کجا بودن و چه میکردند دیگر نیاز نبود به خودشان زحمت فکرکردن بدهند.
در آن زمان فکر میکردم بایستی مثل کارآگاهها و مأمورین پلیس همه چیز حتی تاریخ و ساعت آن روز و اتفاق را ثبت کنم. به نظر خودم نکته مهمی بود. پدرم بیشتر اوقات این نکته را یاد آور میشد که همه چیز را ثبت کنم و روزانه نویسی را مهم بدانم.
من در آن دوران فکر میکردم این که بیایند در مورد قتل یک نفر از افراد سوال بپرسند فقط در فیلمها و کتاب داستانهاست. در دنیای واقعی اتفاق نمیافتد، ولی در آن لحظه خودم را جای فرد سوال شونده میگذاشتم و میگفتم من پس از این، همه اینها را ثبت میکنم. اگر کسی آمد و چنین سوالانی پرسید سریع جواب میدهم.
این ایدهای بود که در آن زمان از دیدن این چنین فیلمها و سریالها نصبیم شد و تا به حال همراه هست.
حتی یادم هست وقتی مدرسه میرفتم برای اینکه یادم باشد وقتی خانه آمدم چه کار کردم. سعی میکردم ساعت به ساعت بنویسیم. الان چه خواندم؟ الان چه مشقی نوشتم؟
این ایده تا الان هم با من هست و هر چیزی را میخواهم در قالب یادداشت روزانه ثبت کنم، خاطره بنویسم، حتی لیست خریدها و غیره یادداشت و حتماً در کنارش تاریخ و ساعت هم ثبت میشود.
حتی برای اینکه زمان دریافت و تحویل پروژههای محتوایم را سروسامانی بدهم و تأخیری در کار نباشد آن را بلافاصله در جدولی مخصوص در ورد ثبت میکنم. البته ثبت زمان و تاریخ پروژههایم را از شغل و کار پدرم وام گرفتم. او چون خیاط بود از بچگی دیده بودم هر مشتری که با پارچه به مغازهاش وارد میشد.
بلافاصله دفتر بزرگش را که روی میز کارش بود را باز میکرد، از نام مشتری گرفته تا تاریخ گرفتن سفارش تا زمان و تاریخ تحویل را در جدولی که با مداد و خط کش قبلاً ترسیم کرده بود، یادداشت میکرد. این کارش برایم خیلی جذاب بود.
به نظرم اگر همه چیز را ثبت کنیم. با این کار میتوانیم بخشی از باری که بر دوش ذهن میگذاریم به راحتی کم کنیم. در نهایت با این کار طی روز آرامش بیشتری را من و ذهنم تجربه میکنیم. پس تا میتوانید روزانه نویسی با جزئیات را جدی بگیرید.