فیلم «بهترینشان» Their finest که در سال ۱۹۴۰ روایت میشود محصول سال ۲۰۱۶ به کارگردانی «لونه شرفیگ» است. این فیلم هم مثل فیلم سینمایی انجمن ادبی کیک پوست سیب زمینی گرنزی روایتگر جنگ است. با خرابیهایی که حین جنگ حاصل شده است و حواشی آن را به شکلی هنرمندانه بازیگرانش به تصویر میکشند و باز هم ردپای یک نویسنده روی نوارهای فیلم ظاهر میشود.
ماجرا با فیلمنامهنویسی بهنام «تام باکلی» روی صحنه فیلم آغاز میشود. این فیلمنامهنویس درحالیکه در سینما مشغول تماشای فیلم بود و روزنامهای در دست داشت. در آن همان لحظه حین خارج شدن از سالن سینما میخواست آن روزنامه را به سطل زباله بیاندازد که یک لحظه یک نوشته بهصورت دیالوگوار نظرش را جلب کرد. نوشتهی روی تصاویر از یک نویسنده در ستونی از روزنامه برایش جالب میشود و در همان لحظه برای لحظاتی مشغول به خواندن آن میشود.
در ادامه او از طریق بخش سینمایی وزارت جنگ بریتانیا، با نویسنده دیالوگهای آن روزنامه در آن ستون تماس میگیرد تا به دپارتمان تبلیغاتی برود.
در این میان این فیلمنامهنویس به نام آقای باکلی که در ابتدای مطلب از او یاد شد، برای کمپانی فیلمسازی پرفروش داستان مینویسد و در نهایت گاهی اوقات در کشور انگلستان آن فیلمها روی پرده سینما میروند.
این بار بخش سینمایی وزارت اطلاعات جنگ انگلستان به این کمپانی که نویسنده فیلمهای پرفروش اخیرش هم آقای باکلی بوده پیشنهاد ساخت فیلمی را با مضمون «اصالت» و «خوشبینی» میدهد تا به کمک فیلم این نمادها را بیشتر بین مردم انگلستان در روزهای جنگ رواج دهد.
این نماینده وزارت اطلاعات انگلستان، وقتی «کاترین» را میبیند، کسی که نوشته او را در یک روزنامه باطله پیدا کردند، به او میگوید ما در حال حاضر به دنبال فیلمهایی هستیم که زاویه دید «زنها» را بهتر بازنمایی کنیم.
مشاوره ویژه بخش سینمایی وزرات اطلاعات کشور انگلستان در کنار «باکلی» در جلسه مصاحبه شغلی که کاترین هم روبروی آنها نشسته و حضور داشت، سه نفری جلسهای تشکیل دادند.
بعد اینکه صحبتهای آن نماینده تمام میشود. باکلی روزنامه را به «کاترین» نشان میدهد و میگوید:
-این را شما نوشتید؟ داشتم باهاش شیشه پاک میکردم.
و در پاسخ میگوید:
-بله من نوشتم. من مدتی در اداره تبلیغنویسی منشی بودم.
نماینده وزارت اطلاعات انگلستان به کاترین میگوید:
-آقای باکلی روی شما نظر مساعدی دارند. دستمزد ما برای نویسندههای مرد ۳ پوند است، ولی برای نویسنده خانم بیشتر از ۲ پوند نمیتوانیم بپردازیم.
کاترین این پیشنهاد را میپذیرد و مشغول به کار میشود.
در ادامه کاترین به زنی که او را با بخشهای مختلف محل کار جدیدش راهنمایی و آشنا میکرد گفت:
-من فکر کردم قراره منشی استخدام کنند؟
او گفت:
-این حرف را جلوی خودشان نزنی.
گذشت و کاترین مشغول نوشتن دیالوگهای آنها روی صحنههای از یک فیلم شد. منتها در همان یک جلسه کاری، بحثی بین یکی از بازیگران مطرح بریتانیا بر سر بیان دیالوگهای فیلم شکل گرفت و نباید ایجاد میشد. جریمه این کار «کاترین» این بود که برای مدتی بیرون از صحنه به کار نوشتن دیالوگ روی فیلم مشغول شود.
تا اینکه گذشت و از طریق «باکلی» فیلمنامهنویس، یک پیشنهاد جدید کاری به او شد. او ایده را از یک خبر در روزنامه شکار میکند و کاترین هم پیشنهادش را قبول میکند.
منتها ماجرا به این جا ختم نمیشود، در دنباله فیلم اتفاقات جالب و گاهی تلخ رخ میدهد که تا پایان فیلم را هیجانانگیز و تأثیرگذار میکند. در بخشهای انتهایی فیلم؛ «باکلی» برای روایت فیلم از پایان داستان به شکل دلخراجی خارج میشود تا پایان بخش این فیلم ناتمام از سوی «کاترین» خاتمه یابد و به عبارتی پایان خوشی را برای بیننده به تصویر بکشد.
بیش از این در مورد فیلم سینمایی «بهترین آنها» نمیگویم تا باقی فیلم را خودتان به تماشا بنشینید و از دیدنش لذت ببرید.
در پایان من نویسنده فرزانه کردلو از فیلم سینمایی «بهترینشان» چند نکته را برداشت کردم و قصد دارم به صورت مختصر این جا بیان میکنم:
-اول اینکه شاید در ابتدای راه بهویژه مسیر «نوشتن» و «نویسندگی» خیلی حرفی برای گفتن نداشته باشید و کسی به شما بها ندهد. همانطور که برای کاترین فیلمنامهنویس اتفاق افتاد، ولی یک روز و یک جا اثری که خلق کردی میتواند معرف شما و سکوی پرتاب شما به درجات بالا باشد. یعنی از شغل منشیگری در یک مجموعهی تبلیغنویسی تا فیلمنامهنویسی در فیلمهای پرفروش کشور و دنیا.
-دوم اینکه یکی از بازیگران فیلم بهترینشان که در ابتدای فیلم، او باعث شد کاترین از صحنه اخراج شود، همان شخص در پایان، کاترین را نویسنده فوقالعاده خطاب میکند و حتا به او پیشنهاد کار جدید برای نوشتن فیلم و نوشتن دیالوگهای آن را میدهد.
و یک جملهای بینظیری در لحظاتی که «کاترین» اوضاع خوبی نداشت و از لحاظ روحی به هم ریخته بود و نمیخواست کار فیلمنامهنویسی را ادامه دهد برایش بازگو میکند:
در این لحظه فرصتها نصیب من و تو شده، مردان جوان یا رفتهاند یا مردهاند، پشت کردن به چنین فرصتهایی وقتی غم بزرگی در دلت داری، به معنی پیروزی مرگ بر زندگی است.
-سومین نکته اینکه به عنوان نویسنده چه خوب است که بخشهای مختلف نوشتن از جمله، تبلیغنویسی و در ادامه فیلمنامهنویسی و … را هم تجربه کنیم و فقط یک نوع از نوشتن را در تجربه نویسندگی خود نداشته باشیم، شاید اتفاقات خوبی را با تجارب جدید نوشتن در رزومهی کاری خود ثبت کردیم.
-چهارم اینکه در بخشی از فیلم بهترینشان این دیالوگ خیلی عالیه بود و گفتم در انتهای صحبتهایم برایتان بیاورم که از زبان «باکلی» به کاترین بازگو میشود:
فیلم همان دنیای واقعی است که بخشهای کسلکنندهاش حذف شده. واقعیت را با حقیقت اشتباه نگیر تا تو قصهات تأثیر بگذاره.
برای دیدن فیلم میتوانید بر روی اینجا کلیک کنید
اگر در اولین فرصت شما هم فیلم را دیدید، خوشحال میشوم نظرتان را در موردش بیان کنید.