در یک روز گرم تابستانی روباهی در باغ میگشت. بر روی شاخة بلند تاکی، چند خوشه انگور رسیده دید. با خود گفت: «فقط مقداری برای رفع تشنگیام میخواهم» چند گام به عقب برداشت و با سرعت دوید و به سمت انگورها پرید، اما موفق نشد. دوباره بازگشت و تندتر دوید و دوباره پرید. باز هم نتوانست. دوباره و دوباره پرید تا وقتی که از خستگی زیاد تسلیم شد. درحالیکه با تکبر از آنجا دور میشد گفت: «مطمئنم که این انگورها ترشند.» تحقیرکردن آنچه نمیتوان بهدست آورد آسان است.
حکایت «روباه و انگور» را ایساپ نوشته است. به گفته هرودوتوس، ایساپ زمانی بَرده بوده است (بعدها آزاد شد). ایساپ یکی از ماندگارترین حکایتهای جهان را نوشته است. همه ما حکایتهای عالی او را شنیدهایم: «داستان لاکپشت و خرگوش»، «چوپان دروغگو»، «غاز تخم طلا»، «گرگ در لباس میش» و بسیاری حکایتهای دیگر. احتمالاً اگر بعد از گذشت هزارهها تنها یکی از حکایتهای او کماکان میان مردم پخش شود، آن حکایت «روباه و انگور» خواهد بود.
این نوشته کوتاه را در بخشی از کتاب «ایده عالی مستدام» اثر «هیث چیپ» از انتشارات آریانا قلم میخواندم. در حین خواندن این بخش کتاب داشتم فکر میکردم، چقدر جالب است که بعد از هزاران سال برخی حکایتها همچنان طراوات و نفوذکلام خود را حفظکردن و هیچوقت کهنه نمیشوند. ازطرف دیگر اثربخشیشان همواره ماندگار است.
البته من داستان ایرانی این حکایت را شنیده بودم، نه به این شکل، شاید شما هم ضربالمثل «گربه دستش به گوشت نمیرسه میگه پیف پیف بو میده» را بر حسب موقعیتهای گوناگون از زبان افراد مختلف شنیده باشید. بماند که این ضربالمثل ایرانی و حکایت ایساپ هر دو یک معنا دارند، کسی که یک کاری نمیتواند انجام دهد و روی آن کار عیبوایراد میگذارد.
حین خواندن این داستان ازسویی، برایم جالب بود که کسی این حکایتها را گفته که زمانی برده بوده است. از روی کنجکاوی با دیدن واژه «ایساپ» و «هرودوتوس» هر دو کلمه را با تایپکردن در بخش سرچ گوگل بلافاصله جستجو کردم. دکمه اینتر را که زدم این جمله نمایان شد:
«هردوتوس کهنترین تاریخنگار یونانیزبان بوده است. هرودوت که در زبان یونانی هرودوتوس به معنای آفریده و داده هرا خوانده میشود.»
در ادامه جستجو واژها، ولی درباره «ایساپ» در وب فارسی محتوایی پیدا نکردم. شاید اگر در منابع انگلیسی گشتی بزنم اثری از این اسم و راوی این حکایتهای جالب همچون «چوپان دروغگو» پیدا شود. حکایتی که زمانی در مقطع ابتدایی، اولینبار آن را در کتاب فارسی دوران کودکیام خوانده بودم. آن زمان فکر میکردم یک داستان ایرانی است. درحالیکه الان متوجه شدم، حکایت ایرانی نبوده، منتها بهقدری حکایت عمیق و پرمحتوایی بوده است که به زبانهای دیگر دنیا ازجمله فارسی ترجمه شده است. در نهایت هم این حکایت از ایساپ یونانیزیان دستبهدست چرخیده و به ایران و کتابهای فارسی ازجمله کتابهای مدارس راه پیدا کرده است. گاهی اوقات وقتی رخدادهای دروغ مانند به شکلهای گوناگون در دورواطرافم پدیدار میشود. برای یک لحظه ذهنم به داستان چوپان دروغگو میرود.