مدتی بود مدام به خودم میگفتم بالاخره میروم سراغ لغت نامه معین و تمرین کلمه برداری را شروع میکنم و کار میکنم، منتها هر بار کارهای دیگر در منوی نویسندگیم در اولویت قرار میگرفت و نمیتوانستم وقتی برای این کار هیجان انگیز بگذارم. هر چند قبلاً چند باری انجام داده بودم، منتها رهایش کرده بودم. از امروز تصمیم گرفتم این را هم در برنامه نوشتنم داشته باشم.
بالاخره هر طوری که بود کتاب لغت نامه معین را باز کردم و پنج لغت اول با هایلایت فسفری مشخص کردم و بعد بر روی برگه کاغذی مشغول نوشتن در مورد این پنج لغت شدم. همین طور که در ذهنم در مورد این پنچ لغت فکر میکردم، احساس کردم بیشتر و بهتر در ذهنم بایگانی شده است.
تا یادم نرفته بگویم که لغتها اینها بودند، آب، آباجی، آباد، آباره، آباد بوم
آب: مابع حیا، مایع و…
آباجی: باجی( لغت ترکی)، خواهر، همشیره و…
آباره: چاهها
آّباد بوم: زمین آباد
قبل اینکه به معنای لغت هر کدام نگاه کنم برخی را به راحتی میشد معنایش را حدس زد، منتها معنی کلمه آباره را نمیدانستم. آباجی را هم وقتی معنیاش را دیدم تازه متوجه شدم منظور چیست. بالاخره به آخرین کلمه یعنی آباد بوم رسیدم، هم آشنا بود و هم نه! دوست داشتم بیشتر در موردش بدانم تا در نهایت خود را با این کلمات به منظور تمرین نوشتن مشغول کنم. اگر دقت کنید تا حدودی میشود با آنها ارتباط برقرار کرد. در این تمرین قرار نبود، شاهکاری خلق کنم، فقط میخواستم ماهیچه های مغزم را ورز دهم و سلولهای مغزم را به تکاپو وادارم تا رشتههای عصبی بیشتری را برایم ایجاد کنند تا در هنگام نوشتن و خواندن درک بهتری از محیط پیرامونم داشته باشم.
متنم در حد یک پاراگراف شد، ولی اتفاق جالبی که رخ داد این بود که به طرز عجیبی وازگانی از جمله آباره و آباد بوم و آباجی را که تا به امروز در واژه دانم نداشتم را تا به این لحظه به خوبی در حافظهام ثبت شدند.
متن این شد. خیلی ویرایشش نکردم و به قولی ماده خام محتوایم هست: چیزی بود که در لحظه به ذهنم رسید و بر روی کاغذ جاری کردم.
وقتی آب در هر سرزمینی جریان داشته باشد مفهوم آباد و آباد بوم در آن به خوبی جریان دارد. شکی نیست که هر کجا آب باشد صدای زندگی هم در آن طنین انداز میشود. آباجیم همیشه میگفت آب رابط بین من و توست. در آب انرژی است که در هیچ عنصری به این شدت و قدرت نیست. آب به معنای واقعی در همه جا زندگی و حیات میبخشد. واژه آباد بوم یا همان زمین آباد را به یاد میسپارم تا بیش از این بر اهمیت آن پی ببرم. از طرفی، بیشتر بر حفظ و نگهداری آن کوشش کنم. شاید بشود گفت طلای نایابی ست که در سرزمینم به بی ارزشترین شکل استفاده میشود. این روزها هم که داد بسیاری از جمله مردم سرزمینم مثل خوزستان را در آورده چون آب ندارند. شاید معنی و اهمیت آن را این شهر و مردمانش بهتر از همه ما در ایران زمین درک کنیم.
پس تو ای هموطن بر این اصل یعنی آب مایع حیات است بیشتر تفکر واندیشه کن!
چرا که آبی که از دل خاک بیرون میتراود آبادبوم ها را رونمایی میکند. پس اگر در جایی آب نباشد باید آدم و آدمیان و حتی به عبارتی کل موجودات زنده را فاتحه شان را بخوانیم.
بنظرم پاراگراف زیبایی با این لغات نوشتید. دست مریزاد
سلام ناعمه عزیز
ممنونم که وقت گذاشتین و نوشتهام خوندید.
خوشحالم که نوستهام دوست داشتین
موفق باشید