هفته پیش که وارد صفحه اینستاگرام جهان فکر شدم، یکی دوتا پیام داشتم. یکی از این پیام ها مربوط به شخصی بود که از من در مورد روش خواندن کتاب ” جنایت و مکافات” پرسیده بود. گفته بود آیا هر سال بایستی سه بار این کتاب را بخوانید. من هم گفتم نه در جلسه آخر سمپوزیوم نویسندگی ۱ قرار شد هر کس بر اساس کتاب کم حجم و پرحجمی که انتخاب میکند سه فصل باقی مانده تا پایان سال ۱۴۰۰را سه بار کتاب انتخابی خود را بخواند. برایش خیلی جالب بود. بعد گفت، کلاس سمپوزیوم ۱ چطور بود، چون من خیلی دوست داشتم شرکت کنم ولی ثبت نام نکردم و …
من هم توضیحاتی برایش دادم. در ادامه گفت دوست دارم ثبت نام کنم، منتها میترسم نوشته هایم را بقیه بخوانند و مسخره ام کنند.
با گفتن این جمله، کلی شوکه شدم، چرا بایستی کسی نوشته دیگری را مسخره کند. گفتم در دوره های آقای کلانتری چنین فضایی نیست. همه با هر سطحی در کلاس حضور دارند. دلیلش را برایم این گونه گفت: در دوران راهنمایی زمانی که نوشتهاش را خوانده معلم مقابل بچه های دیگر مسخره اش کرده و بعد از آن دیگر دوست ندارد نوشتههایش کسی ببیند و بخواند. والا به نوشته و خواندن خیلی علاقه دارد. حتی گفت همه پادکست ها و لایو های آقای کلانتری را گوش دادهام و گوش میدهم.
در ادامه صحبت هایش گفت من خانوادهام علاقه زیادی به ادامه تحصیل و کتاب خواندن نداشتن و تا دیپلم خواندم. بعضی صحبت هایش برایم واقعا تعجب آور بود آخر چرا؟! پیش خودم گفتم حتما شرایط خانوادگیش طوریست که والدنیش دوست نداشتند بچه هایشان در مقاطع بالاتر تحصیل کنند.
من توضیحاتی که نیاز بود در مورد سمپوزیوم نویسندگی ۱ بگویم را برایش شرح دادم، وقتی گفتم بایستی ساعت هفت صبح کلاس حضور داشته باشیم. البته اجباری نیست.
با تعجب گفت هفت صبح! اولش فکر کردم شاید بحث تنبلی و … باشد، منتها گفت ساعت به وقت اینجا میشود ۴ صبح. شاید خودم هم باورم نمیشد، ولی وقت متوجه شدم خارج از کشور با من در ارتباط است آن هم یکی از دو سه کشور پیشرفته دنیا بیشتر تعجب کردم.
نمی دانم این دوست عزیز کلاس سمپوزیوم نویسندگی ۲ را شرکت کرد یا نه، البته در جریانم که مطالب صفحهام را دنبال میکند. خواستم بگویم فردا اولین جلسه سمپوزیوم نویسندگی ۲ است. برای لحظاتی در آن چت و گفتگوی پیامی یاد خودم افتادم. آن موقعه به او نگفتم، ولی الان میگویم. من هم تقریبا وقتی پارسال در چنین روزهایی میخواستم دوره ” صد داستان” آقای کلانتری را شرکت کنم کلی دلهره داشتم، پیش خودم میگفتم من که بلد نیستم داستان بگویم و تا حالا هم نگفتم. حتی اگر نویسندگی بخشی از حرفه و یکی از علاقمندیهایم باشد، منی که دوره اول و دوم ” صد داستان” را به این دلایل شرکت نکردم. چون میترسیدم نتوانم از پس گفتن صد داستان برآیم. ولی بالاخره شرکت کردم و حتی ۱۰۰ داستان بد هم نوشتم. در این لحظه حس فوق العاده ای دارم، چون از پس این چالش برآمدم. همین و بس. (این نوشته را در چالش پنج دقیقه نوشتم 😊)
همونکه انسان از پس ماجرایی بر آید ،سهم بزرگی از عمل است .
سلام
بله درسته حق با شماست نسترن عزیز ، خیلی ممونم که وقت گذاشتین و نوشتهام خوندید. سپاس