چند ساعت پیش که مشغول سر و سامان دادن به فایل ورد “کتاب ۱۰۱ ایده در پروژه پایانی دوره سمپوزیوم توسعه فردی بودم. تصمیم گرفتم جلو جلو فصل ۱ تا فصل آخر را برای هر کدام در صفحهای جداگانه جای خالی بگذارم. برای برخی چند خط نوشتم و همین طور ادامه دادم. برخی ها را هم سفید میگذاشتم. در نهایت به ثبت عنوان ها و شماره فصل ها اکتفا میکردم. داشتم همین طور با اینتر زدن کارم را جلو میبردم. فصل ۱ و اینتر سیستمم را با انگشتان راستم فشار میدادم تا مرا به صفحه بعدی هدایت کند. در این لحظات صفحات خالی و سفیدی بود که از نظرم میگذشت. وسط های کار که ثبت عنوان فصل مثلاً هفتاد و پنجم رسیدم. با دیدن این صحنه یک لحظه به فکر فرو رفتم.
داشتم فکر میکردم که راست میگویند که زندگی هر کدام از ما یک کتاب است. هر صفحه اتفاقات خوب و یا ناخوشایندیست که در آن روز خاص از کتاب زندگی مان به ثبت میرسانیم که بر گرفته از تجربه شخصی هر کدام از ماست. یک لحظه پیش خودم گفتم نکند یک صفحه را بدون هیچ رخدادی و اتفاقی رد شوم به روز بعد و فصل بعدی زندگیم بروم و در من هیچ تحولی رخ نداده باشد و دست نخورده باقی بماند. نکند همان فرد صفحات و فصل های قبلی زندگیم به مانند ورق های سفید کتابم باشم بدون هیچ نوشتهای. مطمئنم چنین نخواهد بود و حرفی برای گفتن خواهم داشت.
به طور حتم بایستی امروزم با دیروزم متفاوت باشد. این تحول و دگرگونی میتواند با یادگیری مهارت جدید، دیدن مکان جدید، آشنا شدن با فرد جدید، امتحان کردن غذای جدید، خواندن کتاب، نوشتن کتاب و … از جمله موضوعاتی است که میتوانم در هر برگ برگ صفحات کتاب زندگیم زندگی کنم و سرانجام در آن ثبت کنم و نگذارم بی هیچ تجربه و درسی صبح آن روز به شب برسد.
چه دغدغه ی خوبی دارید. باشما موافقم 👌👏🌺
ممنونم فریده عزیز که وقت گذاشتین و مطلبم خوندید و نظرتون درج کردید.
سپاس ویژه