چند روز پیش از طریق کانال تلگرامی جهان فکر برای اطلاع رسانی خوانش کتاب عادتهای اتمی جیمز کلییر اقدام کردم. بعد از چند ساعت یکی از دوستان در یکی از گروههای نویسندگی البته در فضای دوستانه و محترمانه گفته بودند، همه این مباحث تکرای و ثابت شده است. این چنین افرادی حرفهای تکراری را با یک بسته بندی قشنگ به مردم ارائه میدهند و همین موضوع سبب پرفروش و پرمخاطب بودن کتابهایشان شده است، والا همگی این آدمها در فقر مطلق به سر میبردند.
میخواستم در همان لحظه پاسخ و نظر خودم را به این دوستم بدهم منتها صبر کردم در فرصت مناسب با نوشن مطلبی آن را در رسانههایم منتشر کنم. احساس کردم به این طریق پاسخی مناسب و سنجیده نه تنها برای این دوست عزیز بلکه برای خیلیهایمان از جمله خودم خواهد بود. راستش من از همان ابتدا موافق این استدلال نبودم و نیستم. درسته که همه آنها بیشتر بحثشان تمرکز روی هدف و انعطاف داشتن و … در زندگیاست، منتها اگر همه ما اینها را میدانیم پس چرا کم کم ۳ میلیارد آدم روی این کره خاکی همگیشان نمیتوانند قلههای موفقیت را یکی پس از دیگری فتح کنند. من معتقدم هر کدام از این افراد که این روزها با کتابهاشان به شهرت دست پیدا کردند از دل زندگی پر پیچ و خم خود به این موفقیت دست پیدا کردند و الان تجرییات خود را در قالب کتاب در اختیار ما قرار میدهند.
همین آقای جیمز کلییر مثل من و شما آدم عادی بوده همین قدر بدانید که در دوران نوجوانی در زمین بازی بیس بال مدرسه حادثهای برایش رخ میدهد که دیگر امکان نداشت به زندگی برگردد و در افسردگی و نامیدی کامل به سر میبرد، ولی بر خلاف خیلی از ما آدمها دست روی دست نگذاشت و در ادامه زندگی به کمک همین قانون عادتهای اتمی به موفقیتهای بزرگی دست پیدا کرد. یکی از این موفقیتها نوشتن کتابی در این مورد بود که اصلاً روزی فکر نمیکرد این قدر مورد استقبال قرار گیرد. کاری که خیلیهایمان از انجام آن سر باز میزنیم و میگوییم خوب بنویسم که چی بشه! آخرش! همانجا ماجرا را ختم به خیر میکنیم و خیالمان را راحت میکنیم که حرف توجیه کنندهای گفتیم.
در ادامه به غیر از جیمز کلییر میتوانم برایتان مثالهای زیادی بزنم مثل امی پردی، برایان تریسی، ویرن دایر، ریچیل هالیس و … که این روزها کم از آنها نمیشنویم. ریچیل هالیس اگر کتاب “دختر جان خودت باش” را بخوانید. متوجه میشوید. وقتی اولین نوشتهاش از جانب ناشر رد شد چند روز تمام تنها کاری که میکرد گریه و زاری بود. کسی که در دوران نوجوانی خودکشی برادر بزرگترش را به چشم خودش دیده بود و با انواع مشکلات خانوادگی دست و پنجه نرم کرده بود. ولی بلند شد و به خودش آمد و … ادامه داد نا نام ریچیل هالیس بر سر زبان ها بیافتد.
با مثلاً وین دایر در همان ابتدا اصلاً کتابهایش پر فروش نبود، خودش برای اینکه مردم کتابهایش را بخوانند آنها را هدیه میداد. از این شهر به آن شهر میرفت تا خودش، کتابهایش، دیدگاهش را به مخاطبینش معرفی کند تا بیشتر بتواند حرفهایش را به گوش دوستدارانش برساند. به راستی چند نفرمان حاضریم این کار را بکنیم. میگوییم. عیب است. مردم چه میگویند؟! فردی که عطای استاد دانشگاهی را به لقایش بخشید تا رویای خود را بیشتر به واقعیت نزدیک کند. رویایی که در ابتدا نامفهوم و گنگ بود.
خلاصه خواستم بگوییم همه این افراد و سایر افراد که نشد از آنها اسم ببرم در زندگی با چالشهایی روبرو شدهاند. چرا راه دور برویم به عنوان مثال شرایط زندگی شما با من فرزانه کردلو متفاوت است، به طور حتم تجربیاتی که شما تا بدین لحظه کسب کردهاید با من نوعی که اصلا تجربه نکردم و یا بالعکس مطمئنن متفاوت خواهد بود. پس همه بایستی بیایند راز موفقیت خود را بگویند تا افراد کمتری افسردگی و نامیدی همه وجودشان را فرا بگیرد و در نهایت به خودسرزنشی و حتی خودکشی و کلی موضوعات ناخوشایند دست نزنند.
سلام و عرض ادب. مدتهاست نوشتارتون رو میخونم ولی اولین باره که میخوام کامنت بذارم. عنوان این فرسته رو که دیدم یاد این بیت صائب تبریزی افتادم:
یک عمر میتوان سخن از زلف یار گفت
در بند آن مباش که مضمون نمانده است
متن شما درسته و نباید فکر کنیم که همهی اینها تکراریه! به هر حال هرکس از یک منظر و زاویهی دید، موضوع رو بررسی کرده، و همین باعث تمایز یک اثر با دیگر اثرها میشه.
موفق باشید 🌺
سلام
آقا حمید
در وهله اول ازتون ممنونم که وقت میذارین و نوشتههامو میخونید. و تشکر مجدد بابت اینکه لطف کردین این مطلبم رو هم خوندید و نظرتون برام ثبت کردید.
بله حق با شماست و باهاتون موافقم. بالاخره هر کس از دید و نظر خودش به موضوع نگاه میکنه و این کتابها هم همچین ماهیتی دارند و نبایستی فکر کنیم که همهشون یک چیز رو میگن همونطور که گفتم هر کسی دنیا متفاوتی در زندگیش تجربه کرده پس همه مانند اثر انگشت اثر متفاوتی رو هم تو این دنیا خلق میکنند و به یادگار میذارن و هیچ کس عین هم نیست. هر چند منکر این نیستم برخی کتابهای دیده شده و پرفروش باعث میشن برخی کتابها که خوب و پرمحتوا هستند، ولی چون در اطلاع رسانی و بازاریابی اون اثر از صفر تا صد کار اصولی، حساب شده انجام نشده شناخته نشه و تو خیلی از جاها خاک بخوره و …
در هر حال بازم میگم هر کسی هر نظر و دیدگاهیدر این باره داره چه موافق و چه مخالف برام قابل احترام هست چون قرار نیست همه یک نظر و دیدگاه داشته باشیم، چرا که اگر این طور بود همه تعدادی رباط عین هم بودیم.
شما هم موفق و مؤید باشید
درود
بیگمان هر کتاب یک سویهٔ بازاری و تجاری هم دارد. شاید کسانی که در پیِ نوشتن و فروش کتابی بودهاند، به این سویه نگاهی پررنگ هم داشتهاند. اما واقعیتی هست که «از هر زبان که میشنوی نامکرر است» و آن توانایی زندگیِ است، توانایی زمینخوردن و برخاستن. بنابراین اگر کتابی بتواند به دیگران برای آموختنِ برخاستن کمک کند پرداختن به آن پسندیده است.
سلام
آقای محمدی دقیقا منم صحبت سر این موضوعه هست و میگم هر کس از نگاه خودش داستانش روایت میکنه و این میتونه برای هر کس یک تجربه نزیسته باشه و از آن کمال استفاده رو ببره.
سپاس که وقت گذاشتین و نوشتهام خوندید. خیلی لطف کردید.
موفق باشید