نوشتن حقیقی از تولید به مصرف است، نه انبار به بازار (یادداشتها و گفتارهای – خارج از نوبت رضا بابایی)
این جمله را برای اولین بار دیروز در اولین جلسه کارگاه تولید محتوای آقای شاهین کلانتری دیدم و شنیدم. البته جملات دیگری هم در کنار این جمله بودند که مدرس از دو، سه صفحهای از کتاب «یادداشتها و گفتارهای خارج از نوبت رضا بابایی» عکس گرفته و در گروه گذاشته بودند. برای لحظاتی در حین برگزاری جلسه به این جمله فکر میکردم. ناگفته نماند در کل از ابتدا تا پایان با تمرینهای مختلف فقط بکوب نوشتیم و تجربه جالب و متفاوتی و البته نفَسگیری بود، چون با هم در جمعی حدوداً ۱۶۰ نفره در فضای اسکایروم در یک بعد از ظهر پاییزی این اتفاق را رقم میزدیم. حس خوبی به آدمی دست میداد. حال برویم سراغ اصل موضوع که چه شد این جمله و یکی دو جمله کوتاه دیگر در این جلسه حسابی ذهنم را به خود مشغول کرده بود.
همانطور که میدانید بخشی از کار من تولید محتوای متنی یا همان تبلیغ نویسی برای سایتهای مختلف است. همین که جمله را دیدم به کار خودم فکر کردم. در این مدت که به کار تولید محتوا و نویسندگی مشغول هستم آیا اینگونه فکر کردم یا نه؟ یعنی چنین ذهنیتی داشتم. بیشتر که فکر میکنم حق با رضا بابایی است نوشتن واقعی از تولید به مصرف است. من هم معتقدم از اول هم نویسنده باید برای مخاطب و جامعه هدف خود بنویسد و بعد به بازار و فروش و … فکر کند، چرا که در نهایت همین مخاطب واقعی است که از او حمایت و پشتیبانی خواهد کرد. اگر چیزی که تولید میکنیم از دل برآید به طور حتم با مصرف و هضم شدن ساده در دل مینشیند. درست است که من و امثال من که داریم برای هدف تجاری و دیده شدن انواع محصول و خدمات صاحبان کسبوکارها در بازار مطلب مینویسم، ولی با موجود زنده سروکار داریم که بایستی نوشتههای ما را بپسندد، که اگر نپسندد از همان اول نوشتههایمان را رها میکند و به سراغ نوشته دیگر از صفحه دیگر میرود.
گذشت گذشت در زمان تعیین شده که پشت سر هم سریع داشتم جملات کوتاه را میخواندم تا ذهنیت بگیرم و با هم تمرین جمله کوتاه نوشتن را شروع کنیم، یک جمله کوتاهی دیگری در مورد نوشتن جلویم چراغ سبز داد. باز دو مرتبه با دیدن آن شاخکهایم تیز شدند. جمله این بود، «نویسنده واقعی در ذهنش مینویسد و با قلمش میاندیشد». از این جمله هم خوشم آمد. چندباری با خودم مرور کردم و دفتر یادداشتی که جلویم داشتم این جمله را یادداشت کردم. داشتم فکر میکردم تا بدین لحظه سعی کردم سرعت فکر و دستم را با هم هماهنگ کنم تا ذهنم از دستم جلو نزند. کار سختی است و بایستی یسیار تمرین کنم تا در ذهنم بنویسم و فقط در صفحه ورد و کاغذ به اندیشهام فکر کنم. به راستی که جمله جالب و تأمل برانگیزی بود و در یکی از اتاقکهای ذهنم به یادگار میماند.