دور تا دور زمین فنس کشیده شده بود. دختر و پسرهای قدو نیم قد حدوداً ۵ و ۶ ساله داشتند داخل زمین بازی می کردند و به این طرف و آن طرف میرفتند. مربی هر کدام که حرکتی را با خطا انجام میداد راهنمایی میکرد. حرکت هیچ یک از بچه ها از چشم دختر جوان پنهان نمیماند. بعضی هایشان هنگام حرکت آرام آرام قدم بر میداشتند و از قدم هایی که بر زمین میگذاشتند خیلی مطمئن نبودند.
برخی هایشان هم با آن سن کم به قدری بر بازی و وسیله بازی تسلط داشتند که چشم بسته حرکت میکردند. مچ بند، زانو بند، آرنج بندی که به دست پا داشتند قدری خیال پدر و مادرهای دور زمین را راحت کرده بود.
مربی بدون اینکه اسمی ببرد فریاد زد: موقع حرکت خم بشید تا تعادلتون حفظ بشه.
همین جمله که از دهان دختر جوان بیرون آمد، یکی از پسر بچه ها نقش بر زمین شد. با اسکیتی که به پا داشت خواست بلند شود و نتواست و دو مرتبه زمین افتاد. مربی همین طور نظارهگر صحنه بود. در همان حالت مربی رو به همه بچه ها کرد و گفت زمین که خوردی بلافاصله بلند شو!
امیر کوچولو میخواست همین کار بکند، ولی نمیتوانست تعادلش را حفظ کند. در حین بلند شدن و زمین خوردن بیشتر دست پاچه شد. بر زمین نشست و بلند نشد. کمی اطراف را دید زد، کسی اطرافش نبود. بچه ها کمی آن طرف تر با مربی مشغول اسکیت سواری بودند. بایستی بلند میشد و ادامه میداد، ولی مانع بزرگی بر سر راهش بود اسکیت های وصل شده به پایش اجازه نمیدادند. مربی از دور داشت رفتار شاگرد کوچکش را رصد میکرد. بلند شدن امیر قدری طول کشید. خواست که به طرفش برود، امیر را دید که چند باری بلند شد و بلافاصله نقش بر زمین شد. در این بلند شدن و زمین خوردن بالاخره امیر تعادلش را حفظ کرد و آرام آرام به آنها پیوست.
این رفتار بچه ها در زمین بازی را میتوانیم به دنیایی که در آن زندگی میکنیم تشبیه کنیم. شاید مشکلات و مسائل ما را برای مدتی از حرکت بازدارد، ولی با نشستن و دست روی دست گذاشتن کاری از پیش نمیرود بایستی دست به کار شد و کاری کرد تا راه حل ها یکی پس از دیگری بر ما نمایان شوند. به این شکل بهتر میتوانیم موانع متعدد زندگی را یکی پس از دیگری رد کنیم.
زیبا بود واقعا🤩🌹
سلام
ممنونم آقای زارع که وقت گذاشتین و نوشته ام خوندین. تشکر
خوشحالم که از مطلبم مورد تایید بود و خوشتون اومده و لطف کردین و نظرتون ثبت کردید.
موفق باشید