روایت کوتاه از زندگی امی پردی
کتاب “روی پاهای خودم ” اثر امی پردی(Amy Purdy) که به زبان خودش آن را به رشته تحریر درآورده است، سرگذشت شخصی است که با وجود مواجه شدن با یک مانع بسیار بزرگ در زندگی آن هم از دست دادن جفت پاهایش در اثر بیماری مننژیت منگوکی در سن ۱۹ سالگی از زندگی نا امید نشده و با همه موانعی که بر سر راه داشت، توانست به موفقیتهای تحسین برانگیری دست یابد.
در صورتیکه علاقهمندید از بخشهایی از زندگی این فرد بااراده مطلع شوید، مقاله پیشرو تحت عنوان روی پاهای خودم اثر “امی پردی” را تا انتها بخوانید.
این بیماری که حتی تلفظ آن هم برایم راحت نیست، تا همین قدر بدانید که یک بیماری باکتریایی است که به عبارتی دستگاه گردش خون فرد دچار شوک میشود. دستاورد این بیماری حداقل برای امی پس از خارج شدن از کُمای چند روزه و رهایی از مرگ، به نوعی از دست دادن قسمتی از پاهایش با طحال و دو کلیه بود.
واقعا زندگی چگونه میشود، برای منی که دارم آن برای شما شرح میدهم غیرقابل تصور است. اما انسانهای امیدوار همیشه در تاریخ غیرممکنها را ممکن کردند حتی اگر نتوانند بر روی دوپا خود بایستند.
داستان به همین جا ختم نمیشود، پس از کار افتاد کامل دو کلیه،یک کلیه را از سوی پدرش دریافت میکند. از اعضای ۴ نفره خانواه ِامی، فقط پدر امکان پیوند کلیه را داشت. روایت کردن این ماجرا شاید در گفته راحت باشد، بهطور حتم در عمل راحت نیست. خود امی در بسیاری از سخنرانیها و مصاحبهها اشاره کرده است که پس از زنده ماندن، این دومین هدیه ارزشمندی است که دریافت کرده است، یعنی هدیه قسمتی از وجود یک پدر به دختری که چند قدمی تا مرگ فاصله نداشت و همیشه زندگی خود را پس از خدا مدیون خانواده بخصوص پدرش میداند.
ورق زدن لابلای کتاب روی پاهایم نوشته امی پردی
اگر کتاب ” روی پاهای خودم” به قلم امی پردی را ورق بزنید، متوجه میشوید که او در اوایل کتاب از دوران کودکی و نوجوانی خود سخن گفته است،این کتاب که برگرفته از زندگی واقعی است، اشاره به این مسئله دارد که او حتی رویای کودکی و نوجوانی خود را که اسنوبرد سواری بود را با وجود داشتن چنین حال و احوالی، تا همین لحظه که من دارم با شما صحبت میکنم، کنار نگذاشته و با تلاش و کوشش بیوفقه حتی تا مسابقات پارا المپیک هم پیش رفت و در دو دوره در سال های (۲۰۱۴، ۲۰۱۸)در مقام دوم و سوم بر روی سکوی قهرمانی ایستاد.
به راستی قدرت و اراده انسان میتواند کوه آهنین را ذوب کند و در ادامه جریانی عظیم به راه اندازد که فراتر از فکر و تصوری آدمیست.
امی پردی که تا قبل از سن ۱۹ سالگی مثل همه انسانها زندگی عادی خودش را داشت و بهتازگی تحصیلات خود را به پایان رسانده بود و در ادامه با شرکت در دورههای ماساژتراپی در یکی از شهرهای ایالات متحده آمریکا به این حرفه مشغول شده بود، مسیر زندگی به شکل غیر باوری تغییر کرد.
سال ۲۰۰۰ با تمام فراز و نشیبهای خود برای امی آغاز شد،منتها او در لابلای فعالیتهای روزانه همیشه به این موضوع فکر میکرد چگونه آیندهای خواهد داشت و همچنین علاقمند بود در مسیر زندگی خود به دور دنیا سفر کند.
روزها از پی هم میگذشت و یک روز که از خواب بیدار شد، احساس کرد حس و حال خوبی ندارد و تصور می شد سرماخوردگی ساده باشد، منتها این وضعیت در آن روز بهخصوص برایش غیرقابل تصور بود، چرا که نمیتوانست حرکت کند و زمانی که او را به بیمارستان رساندند به کما رفت و دکترها امیدی به برگشت زندگی او نداشتند.
با همه این تفاصیل، پس از چند روز به طرز باور نکردنی بدن امی این شرایط را پس زد و به هوش آمد،شخصی که دکترها تا حدودی از بازگشت او به زندگی قطع امید کرده بودند، اما وضعیت در روال طبیعی نبود، پاهایش بیحس شده بود و هر روز سیاهتر میشد. کمکم دکترها داشتند برای قطع پاهایش خانوادهاش را متقاعد میکردند، چرا که بیماری هر روز به پیشروی خود داشت ادامه میداد.
امی با همه آنکه تا حدودی از ماجرا با خبر بود علی رغم میل باطنی، خود را برای همه چیز آماده کرده بود. برای پدرو مادر و خواهر امی پردی این روزها به سختی میگذشت. با وجود این مسئله، خانوادهاش هر روز امیدوار بودن که خبر خوشایندی از سوی دکتر امی بشنوند.
تا همین جا داستان را نگه میداریم و خواندن مابقی صفحات را به خود شما محول میکنیم. به اینجا میرسیم که روزی که امی از گریه کردن دست برداشت و خواست خودش قهرمان زندگی خود باشد و جور دیگری داستان زندگی خود را بنویسد. او در نهایت، با مادرش از محلی سر درآورد که در آن متخصصین مشغول طراحی و ساخت پاهای مصنوعی بودند.
اولینبار پا کردن یک جفت آهن و با کلی پیچ و مهره برایش بسیار درد آورد بود. امّا او تصمیم گرفته بود که نویسنده داستان خود از نگاه امی پردی جدید باشد. بنابراین هر روز تمرین میکرد تا بتواند با این شرایط خودش را وفق دهد و پاهای مصنوعی بهتری را برای خود مهیا کند.
در این میان یک روز به این فکر افتاد که حتی میتواند به اسنوبرد سواری که روزگاری در گذشته ورزش و تفریح مورد علاقهاش بود بپردازد. بله او سراغ افرادی رفت که با وجود اینکه شرایط او را داشتند، اما در همان وضعیت ورزشهایی چون اسنوبرد و اسکی سواری و … انجام میدادند.
او نه تنها این مسیر را با وجود تمام سختیهایی که به همراه داشت ادامه داد، همانطور که در ابتدا هم گفته شد، موفقیتهای بزرگی هم از جمله مدال پارا المپیک زمستانی در سالهای ۲۰۱۱، ۲۰۱۴ و ۲۰۱۸ به دست آورد .
امی پردی که داشت زندگی خود را از نگاه دیگری ادامه میداد، نه تنها از میزان فعالیتهای ورزشی خود نکاست بلکه با همکاری تیمی، به مسابقات رقص هم راه پیدا کرد. رقص بدون دو پا؟ بله شاید غیر ممکن به نظر برسد، منتها توسط امی ممکن شده است.
همانطور که دارم کتاب ۲۵۰ صفحهای را میخوانم و ورق میزنم، اتفاقات بسیار هیجان انگیز و جالبی برای او در طی این سالها پس از دست دادن پاهایش رخ داد … .
منتها بهتر است خودتان کتاب را تهیه و به مطالعه آن مشغول شوید تا در ادامه با کلی انگیزه از زبان کسی آن را بشنوید که هم اکنون یکی از برترین سخنرانان انگیزشی دنیا محسوب میشود.
فقط این را بدانید که در ادامه با خواندن خطبهخط این کتاب،پی به وجود شیء با ارزشی چون تندرستی در خود میشوید. شما در مییابید که در مسیر زندگی خود با نعمتهای فراوانی مواجه هستید، ولی بسیاری اوقات از آن غافل میشوید،بله با ارزشترین و مهمترین آن سلامتی است.
جهان فکر این بار امیدوار است،با به تصویر کشیدن بخشی از زندگی امی پردی یکی از سخنرانان انگیزشی برنامه TED که الهام بخش امید و زندگی دوباره برای بسیاری از افراد بوده و هست و خواهد بود، که فکر میکنند در لحظات حساس همانند موقعیت های امی پردی هیچ شانسی برای گذر از مسیرهای نامشخص زندگی را ندارد به گوشه نشینی در کنج خانه قناعت میکنند،اما همانطور که زندگی روزهای بد دارد، روی خوب خودش را هم به شما نشان میدهد به شرطی که نامید نشوید و به هدفتان و راهتان ادامه دهید و خودتان را به معنای واقعی باور کنید.
در اینجا یک لحظه این شعر با مفهوم شاعر وطنی یعنی سعدی به ذهنم خطور کرد. که میفرماید:
رهرو آن نیست که گه تند و گهی خسته رود
رهــــــرو آنست که آهســته و پیــــوسته رود
در پایان این مقاله با این جملات صحبتهایم از معرفی کتاب “روی پاهای خودم” نوشته “امی پردی” به پایان میرسانم.
به راستی اگر شما نویسنده داستان خود بودید، صفحات هر روزه آن را از این به بعد چگونه مینوشتید؟بله بهتر است به این مسئله بیشتر و عمیقتر فکر کنید.در صورتی که تمایل داشتید نظرتان را بفرمایید. بیصبرانه منتظر نظرات شما در قسمت درج نظرات هستم.
چقدر خوب کتاب رو برامون تعریف کردین
در عین حال که کلیت داستان رو لو ندادین و هنوز برامون جذابه که کتاب رو بخونیم اما تونستیم بفهمیم که تو این دنیا تو هر شرایطی میشه قهرمان بود
واقعا آدم های بزرگی مثل این زن تو دنیا باید باشن تا دنیا زیبایی هاش رو حفظ کنه
ممنون که این قدر زیبا و با قلم روان برامون تشریح کردین کتاب رو
امیدوارم تو همه زندگی موفق و موید باشید
سلام،خیلی ممنونم که وقت گذاشتین و مقاله ام را خوندید.بله دقیقا حق با شماست. خوشحالم چنین نظری دارید بابت نوشته ام.
موفق باشید
عالی بود دوست خوبم
چه زیبا معرفی کردی
ممنون از قلم شیوا و روانت
مشتاق شدم بخونمش
سلام فاطمه جان
خیلی ممنونم عزیزم که وقت گذاشتی و خوندی و نظرت رو اینجا راجع مقاله ام گفتی. خود شما که دستی بر آتش داری 🙂
خوشحالم از کتاب خوشت اومده و تصمیم گرفتی بخونی
موفق باشی دوست خوبم فاطمه عزیز
سلام
وقعا الهامبخش بود
یک پیشنهاد داشتم
خیلی بهتر می شد اگر سایز نوشته ها را بزرگتر می کردید
سپاسگزارم
سلام
خیلی ممنونم ازشما که وقت گذاشتین و مقاله ام خوندید و همچنین بابت پیشنهادتون.خوشحالم که همچین نظری در مورد نوشته ام دارید.
موفق باشید.