فیلم هاچی در مورد سگی به نام هاچیکو است. توله سگ دو ماهه که برای اولین بار در ایستگاه مترو از چرخ دستی باربر بر زمین میافتد. و از قفسی که در آن بود خارج میشود. توله سگ در حالی که در ایستگاه مترو برای دقایقی به این طرف و آن طرف میرفت با مردی روبرو میشود که در آینده نزدیک هاچیکوی دو ماهه داستان ما را به سرپرستی قبول میکند.
چنانچه تمایل دارید در مورد هاچی و از داستان وفاداریش بیشتر بدانید تا پایان این مطلب همراه من فرزانه کردلو در جهان فکر باشید.
به این جای فیلم میرسیم که در ابتدا پروفسور پارکر سگ را به منزل میبرد؛ منتها همسرش از همان ابتدا که متوجه حضور هاچی میشود به ماندن سگ در خانه رضایت نمیدهد. البته ماجرا به اینجا ختم نمیشود. چند روز بعد همسرش وقتی رفتار پارکر و هم بازی شدنش با سگ کوچولو را مشاهده میکند نظرش تغییر میکند و برای ماندن سگ در خانه راضی میشود.
بالاخره در این مدت حدوداً دو سالی که هاچی در کنار خانواده پارکر بود با او و خانوادهاش به شدت اُنس گرفته بود. حتی در این مدت دو سال هر روز مسیر خانه تا ایستگاه مترو صاحبش را همراهی میکرد و بعد از مدتی سر ساعت عصر آنجا منتظر میماند تا پارکر از دانشگاه بیاید و با او به خانه برگردد.
صبح آن روز خاص، هاچی نمیخواست صاحبش به ایستگاه مترو برود حتی مانع وی شد؛ ولی پارکر از رفتار غیرعادی سگ چیزی دستگیرش نشد و به ایستگاه رفت و در هنگام حرکت مترو از پنجره سگش را دید که در ایستگاه ایستاده است. او بعد از اینکه بیرون مترو رفت با ناز و نوازش هاچی داستان ما را روانه خانه کرد و دیگر بازنگشت. او در آن روز در دانشگاه در هنگام تدریس ایست قلبی کرد و درگذشت.
سگ آن روز ساعت ۵ عصر طبق برنامه روزهای قبلی منتظر صاحبش بود؛ ولی خبری از پارکر نبود. او حتی این انتظار را در روزهای بعدی هم تکرار میکند، منتها او خبر نداشت که دیگر صاحبش به آنجا باز نخواهد گشت. او به انتظار کشیدن در چند روز اکتفا نکرد و این کار را هر روز طی مدت ده سال ادامه داد. حتی در اواخر عمرش هاچیکو همچنان کار رفتن به ایستگاه مترو را تکرار میکرد تا اینکه فردی که بعدها متوجه شدم دانشجوی پروفسور پارکر بوده روزی از آنجا میگذشت که با هاچیکو مواجه و داستانش را از افرادی که در آن احوالی بودن پرس و جو میکند.
بعدها پی میبرد که او سگ استادش بوده است. او در ابتدا به تحقیق در مورد نژاد سگ اقدام میکند و حتی به خاطر این رفتار سگ تحت تأثیر قرار میگیرد و چندین مقاله در مجلهای در مجلههای ژاپن مینویسد و منتشر میکند.
همین موضوع سبب میشود افراد بسیاری از سراسر کشور بیایند و سگ وفادار و خوششانس را از نزدیک ببینند که بعد از ۱۰ سال همچنان منتظر برگشت صاحبش است. همین توجهات منجر میشود افرادی که قبلاً در ایستگاه مترو توجهی به هاچیکو نداشتند هر روز به او غذا بدهند. بالاخره در سکانس آخر فیلم در حالی که هاچی پیر شده بود و تا حدودی هم ظاهر نامرتب، به هم ریخته و کثیفی داشت در حالی که چشمهایش را میبندد. در این حال صاحبش را میبیند که از ایستگاه مترو بیرون میآید و به سویش میدود و در آغوشش جای میگیرد. در آن زمان است که فیلم مرگ هاچیکو را به تصویر میکشد.
در انتهای داستان هم متوجه میشویم که فیلمنامه برگرفته از یک داستان واقعی است که در سال ۱۹۲۰ – ۱۹۳۵ در ژاپن اتفاق افتاده است.
آن فرد هم کسی نبود جزء «پروفسور الیزابورو اونو» که به مدت دو سال از هاچیکو مراقبت کرد تا اینکه در سال ۱۳۲۵ درگذشت و ده سال بعد هم یعنی در سن ۱۱ سالگی، جنازه هاچیکو در یکی از کوچههای خیابان شیبویا در ژاپن پیدا شد.
ناگفته نماند این سگ به قدری در کشور ژاپن محبوب است که برای او مجسمهای از برنز ساخته و در همان ایستگاه شیبویا نصب کردند، چرا که هاچیکو بعد از این همه سال همچنان در این کشور نماد وفاداری و خوششانسی است.
بسیار زیبا
ممنونم آقای محمدی که وقت گذاشتید و مطلبم خوندید.
خوشحالم چنین نظری دارید. موفق باشید
چه خوب نوشتین
خواننده رو تا آخر متن می کشه و خیلی روان موضوع رو بیان می کنه
موفق باشید
ممنونم آقای داود از نظرتون نسبت به نوشتهام.
خداروشکر که چنین حس و حالی به نوشتهام دارید و خوشتون اومده.
از شما هم ممنونم که وقت گذاشتید خوندین و این که نظرتون در مورد نوشتهام ثبت کردید.
موفق و مؤید باشید
فرزانه جان پاراگراف اول رو خوندم.
بعد عکسها رو دیدم و دلم رفت .
و تصمیم گرفتم ابتدا فیلم رو ببینم و بعد ادامه متن رو بخونم که راجع به چیه؟!
سلام
سپیده جانم 🙂
خیلی لطف کردی، خیلی هم عالی
خداروشکر که چنین نظری داری عزیزم
خودمم خیلی دوستش داشتم و دارم 🙂
هر جور راحتی فکر خوبیه
سلام و سلام
چقدر خوب شد که نخوندم ادامه متنتو و رفتم فیلم رو دیدم 😁
همه داستان اسپویل شد که دختر .
دیشب بالاخره فیلم رو تموم کردم و از دیدنش لذت بردم.
ممنونم ❤️
سلام سلام
سپیده جان
نه خیلی جاهاش نگفتم.
کلیات گفتم.
موردی نداره من برداشت خودم از فیلم گفتم 🙂
چیزی که متوجه شدم و روی کاغذ آوردم.
چه خوب که دوست داشتی
منم خیلی دوست داشتم
در هر حال دیدن فیلم یه چیزه دیگهاست.