نمیدانم چند بار این جمله را شنیدید؟ من کم نشنیدم. منظورم این جملات است:
«هر کی از جاش بلند شده نویسنده شده».
یا «همه این روزها نویسنده شدند».
نمیدانم کدامهایتان وقتی این جمله را دیدید. این موضوع را تأیید کردید و کدامهایتان با این جمله مخالف هستید و از همه مهمتر کدامهایتان از این جمله تجربه خوب یا بد دارید. به هر حال چه بخواهید و چه نخواهید این نظر و دیدگاه در جامعه وجود دارد. جای شگفتی است که گاهی این جملات از سمت خود اهالی قلم به گوش میرسد.
البته این موضوع همیشه هم در مورد نوشتن نیست و در همه کارهای پر مخاطب این جملات شنیده و دیده میشود. به عنوان مثال، من فرزانه کردلو وقتی فردی یا افرادی را میبینم که تار میزنند و یا آواز میخوانند. یک لحظه چنین ذهنیتی از جهان فکرم بگذرد و بگویم هر کسی از جایش بلند شده است خواننده یا نوازنده شده است.
منتها در چنین لحظاتی سریع به خودم و تجربهام رجوع میکنم. و در مقابل با مواجه شدن با چنین جملهای از جانب خودم و بقیه مخالفت میکنم و تأیید نمیکنم.
و اما تجربه خودم.
تجربه یک نویسنده
در این قسمت میخواهم از تجربه خودم در مورد این جمله که «همه نویسنده شدهاند» بگویم.
تجربه خودم که میگویم به نویسندگی برمیگردد. یکی از دوستان صمیمی من ساکن تهران است. هم خودش و هم همسرش خبرنگار هستند و برای خبرگزاریها قلم میزنند.
دوستم برای خبرگزاریها مینویسد.
البته در گذشته در کنار نوشتن، شش الی هفت سالی در مورد رباتیک، تجربه تدریس در مدارس ابتدایی تهران را هم داشته است. در کنار آن، یکی دو مورد فیلم مستند کوتاه هم ساخته است و همچنان دغدغهاش را دارد، و رشته دانشگاهیاش هم میکروبیولوژی است.
البته الان یک مقدار کم کار شده، ولی با این حال مینویسد و در حوزه نوشتن فعالیت دارد و آن را کنار نگذاشته است. این روزها، این کم کاری دلایل خاص خودش را دارد. موضوع بحث من این مسئله نیست. بگذریم. ولی همسرش همچنان مشغول به کار است.
میدانم زمانی که کسی برای برخی حرفهایهای دنیای نویسندگی از نوشتن حرف میزند و تازه کار است، فردی که مخاطب است، خیلی برایش دست به قلم شدن فرد و افراد مبتدی جذاب نیست. البته این موضوع را به همه تعمیم نمیدهم. شاید خیلیها اینگونه نباشند. ولی لطف کنید قبول کنید که چنین افرادی هم وجود دارند.
اوایل کارم که نویسندگی را به طور جدی با نوشتن مقاله و محتوا برای سایتها شروع کردم، چنین حسی داشتم. از نظر برخی من مبتدی بودم. البته قبول هم دارم. الان هم همچنان در مسیر یادگیری نوشتن و نویسندگی در حال رشد خودم هستم.
راحتتر بگویم، برخی نویسندههای حرفهای یا شاید هم باتجربه به نوعی قبول ندارند و پیش خودشان میگویند هر کسی از جایش بلند شده نویسنده شده. حتی اگر نگویند در ذهنشان این جمله را به دفعات تکرار میکنند.
اینکه منصفانه است یا نه؟ نمیدانم.
دوستم که در ابتدا از او گفتم، به من مستقیم نگفته، ولی غیرمستقیم با مثالهای که لابلای حرفهایش میزند میتوان چنین استنباطی نمود. به هر حال او این جمله را برایم عنوان کرده است.
این را هم بگویم این دوستم به هیچ وجه در صفحه اینستاگرام جهان فکر حضور ندارد، شاید تعجب کنید.
چگونه دوست صمیمی است و چرا؟ نمیدانم دلایل خاص خودش را دارد. من صفحه اینستاگرام و سایتم را به او معرفی کردم. حتی در برخی از صفحات سایتم یک الی دو مورد نظر تایید و مثبتش را گذاشته ولی در صفحه اینستاگرامم حضور ندارد. شاید بگویید، حساب کاربری اینستاگرام ندارد. نه صفحهی شخصی دارد. بگذریم.
این را هم بگویم فردیست که در همان آغاز نوشتن مرا تشویق به نوشتن میکرد و میکند، ولی از این که هر کسی قلم به دست میگیرد و مینویسد خیلی خوشش نمیآید.
شاید به خیال خودش افراد خاصی هستند که میتوانند دست به قلم بشوند و بنویسند. شاید باید خیلی تجربه داشته باشی تا بگویی دارم مینویسم. هر کسی نبایستی نویسنده باشد. نمیدانم شاید.
من در گذشته وقتی مطلبی مینوشتم به او نشان میدادم. البته الان دیگر این کار را انجام نمیدهم. آن وقتها حرفش بعد از خواندن نوشتهی من این بود که خوب مینویسم و اصلن فکر نمیکرده من هم میتوانم بنویسم. برایش عجیب بود.
باز هم میگویم او دوست صمیمی من هست، چون چنین نظری دارد دلیل نمیشود من از کارم و نوشتن دست بکشم یا از همه مهمتر، از ارتباط با او منصرف شوم، یا ارتباطم را کم کنم. آدم منفی نگری نیست، ولی او نظرات خودش را دارد. برایم قابل احترام است، ولی یکی از علایقم که نوشتن هست را هم بسیار دوست دار و همیشه برایم مهم است. به هر حال او هم اهل قلم است و تجربه بیشتری از من دارد. و این برایم خوشایند است.
چون من باورها و نظرات خودم را دارم. او فقط نظر خودش را گفته است. همین.
ما همچنان میتوانیم در کنار هم باشیم. البته من کارها و نوشتههایش را دنبال نمیکنم. شاید یک دلیلش آن است که راستش را بخواهید خیلی علاقهای به پیگیری اخبار ندارم. البته اخبار ورزشی و محیط زیست با سایر اخبار موضوعش فرق میکند و دنبال میکنم.
در پایان این بخش، بگویم که من بر خلاف نظر او (دوستم) فکر میکنم. من فکر میکنم و چیزی که در واقعیت جامعه میبینم آن است که نویسنده واقعی خیلی کم هست. آن طور هم که فکر میکنیم نویسندهی خوب زیاد نیست. من هم خیلی بایستی بنویسم و بخوانم تا به سطح خوب و عالی برسم. این یک واقعیت است.
پس نویسنده واقعی کیست؟
در بخش بعدی برایتان میگویم.
نویسنده واقعی چه کیست؟
به نظر من نویسندهای که تمایز ایجاد کند خیلی کم است. خیلیها از نوشتن حرف میزنند، ولی واقعاً چه کسانی این مسیر را تا آخر تا لحظهای که نفس میکشند ادامه میدهند و برایشان یک هوس و جو گیری زود گذر نیست.
من فکر میکنم اگر کسی هم مینویسد بایستی تشویقش کنیم که بیشتر بنویسد. چون معتقدم همه دنیای فکری منحصر به فرد خودشان را دارند. به طور حتم اگر از چند نفر بخواهیم در مورد یک موضوعی برایمان بنویسند، به هیچ وجه مثل هم نخواهند بود، چون به مانند هم فکر نمیکنند.
پس، چرا با این جمله که همه نویسنده شدهاند یا هر کسی از جایش بلند شده نویسنده شده است، سد راه افراد مستعد شویم.
من باور دارم، همه میتوانند حرف خود را محترمانه در قالب نوشتن بزنند. پس، لطفا نگویید همه نویسنده شدند. اگر هم چنین موضوعی در جامعه است. شاید خیلیهایمان دلنوشته را با نوشتن اشتباه میگیریم. البته دل نوشته داریم تا دل نوشته. دلنوشتهام هم منظورم هر نوشتهای نیست.
دلنوشته نه اینکه خوب نیست. خیلی هم خوب است ولی دردی را دوا نمیکند. نوشتهای که فکری در آن جریان داشته باشد میتواند نوشته باشد. نوشتهای که تجربه من و شما در آن باشد میشود نوشته. نوشتهای که من را به تکاپو وادارد میشود نوشته.
به گفته توماس مان:
«نویسنده کسی است که نوشتن برایش از بقیه مشکلتر است».
و در جای دیگری نویسنده نامی و البته پرکار استیون کینگ میگوید:
«اگر میخواهی نویسنده شوی، بایستی بسیار بخوانی و بنویسی. هیچ راه میانبری وجود ندارد که من از آن باخبر باشم».
کلام آخر
امیدوارم با خواندن این مطلب تا حدودی متوجه شده باشید که نویسنده چه کسی است و چه نگرشی نسبت به نوشتن و قلم دارد.
راستی نظر شما در این مورد چیست؟
در صورت تمایل نظرتان را در بخش دیدگاه برایم بیان کنید.
در ظاهر امر هرکسی که در طول روز بنویسد و نوشتههایش راحتی خودش دوست داشته باشد یک نویسنده به حساب میآید.
اما نکته اینجاست که هر نویسنده در کدامین قسمت سرزمین نویسندگی قرار دارد؟
آیا او درحاشیه است؟
آیا او در متن است؟
آیا او نسبت به دیگران متمایز است؟
آیا او برای نوشتن هدفی و رسالتی را دنبال میکند؟
وجواب این سوالها زمانی مشخص میشود که ناگهان نوشتههای او از لابلای کاغذپارهها ی گمشده به چاپ میرسد وغوغا میکند ویا هیچوقت سراز مخفیگاه خود درنیاورده است.
پس هر نویسنده باید جایگاه خودش را در سرزمین نویسندگی پیداکند.
سلام
زهرا شهراد عزیز
ممنونم از ثبت نظرتان
بله همینطور هست که میگویید کاملن موفقم.
تا وقتی خود را و افکارمان را در قالب نوشتههایمان نمایان نکنیم تا در معرض دید باشد.
نمیتوانیم جایگاه خود در نوشتن را به آن شکلی که میخواهیم بیان کنیم.
موفق باشید
دوست خوب و نویسنده