من فرزانه کردلو در این صفحه از سایتم میخواهم از مترجم تراز اول ایرانی که کسی نیست جزء محمد قاضی برای دقایقی هر چند کوتاه با شما مخاطبین جهان فکر به گفتگو بنشینم. دلیل اینکه اصلاً میخواهم در یکی از صفحات سایتم به سرگذشت این مترجم نامی بپردازم دوره درست نویسی دوست خوبم خانم میترا سالاری میباشد.
در این دوره یک بخشی وجود دارد که هر کدام از همکلاسیهایم و از جمله خودم بایستی از میان لیستی از نویسندگان و مترجمانی که مدرس کارگاه درست نویسی در اختیارمان قرار داده بود انتخاب میکردیم و من آقای محمد قاضی را برای ارائه آنلاین کلاس درست نویسی مهر و ماه انتخاب کردم. در همین ابتدا بگویم که شناخت زیادی از ایشان نداشتم تا این که این تحقیق را انجام دادم و سه شنبه ۱۶ شهریور ۱۴۰۰ آن را سر کلاس آنلاین ارائه دادم.
ناگفته نماند که هفته پیش هم همکلاسی خوبم خانم زهرا بیت سیاح در مورد آقای شاهرخ مسکوب ارائه داشتند. در دنباله مقاله نظرتان را به ادامه مطلب جلب میکنم.
بیوگرافی مختصر از محمد قاضی (زندگی)
محمد قاضی از دیار مهاباد( شهر کُردنشین) از استان آذربایجان غربی متولد ۱۲ مرداد ۱۲۹۲ بود. اگر بگوییم که یکی از مترجمان بنام دوران معاصر ایران است بیراه نگفتیم. ناگفته نماند که او فرزند میرزا عبدالخالق قاضی امام جمعه آن روزگار مهاباد بود. البته محمد قاضی از ۵ سالگی به بعد به علت فوت پدر از داشتن این نعمت ارزشمند محروم شد.
بعد از این مقدمه کوتاه کمی بیشتر به زندگی شخصی وی بپردازیم. طبق چیزی که خود محمد قاضی در کتاب خاطرات یک مترجم مینویسد:
سه فرزند خانواده قاضی هر سه بر حسب اتفاق، بیماری یا هر چیزی که اسمش را بگذاریم فوت کرده بودند و چهارمین فرزند از خانواده قاضی که به دنیا میآید پدر وی نام پسر دومی که فوت کرده بود را بر روی فرزند تازه متولد شده گذاشت و محمد به اطرافیانش با این نام معرفی شد.
نکته بعدی که در زندگی محمد داستان ما نقش مهمی داشته است وجود اطرافیان وی بودند. آدمهایی که دورو بر محمد قاضی بودند بلا استثناء در پیشرفت و موفقیت او در مسیر مترجمی بیتأثیر نبودند. از جمله عموی وی بود. او در سال ۱۳۰۸ به کمک عمویش به تهران رفت. عموی وی در آلمان دیپلم حقوق گرفته بود و در آن سالها در دادگستری تهران کار میکرد. به طور حتم ادامه تحصیل در در رشته ادبی در دبیرستان و سپس وارد شدن به دانشکده حقوق دانشگاه تهران در سال ۱۳۱۵ نقش پر رنگی از عموی وی را بازتاب میدهد.
نکته مهم بعدی اینکه او در مدرسه و دانشگاه در خصوص تسلط به زبان فرانسه جزو افراد برتر به حساب میآمد. از طرفی این را هم بدانید که محمد قاضی در دوران کودکی و نوجوانی زبان فرانسه را نزد فردی به نام آقای گیو مکریانی از کُردان عراق در مهاباد آموخته بود.
در دنباله مطلب بیایید به این موضوع بپردازیم که چه شد محمد قاضی اصلاً از کار مترجمی سر در آورد.
چه شد محمد قاضی مترجم شد؟
محمد قاضی از آنجایی که به زبان فرانسه تسلط خوبی داشت به ترجمه کتابهای زبان فرانسه روی آورد. در اوایل سال ۱۳۲۰ یک داستان کوتاهی از ویکتور هوگو به نام «کلود ولگرد» از فرانسه به فارسی را ترجمه کرد. گذشت دیگر هیچ کتابی را ترجمه نکرد، تا اینکه بعد ده و نه سال دوباره به کار ترجمه و مترجمی روی آورد. سپس در سال ۱۳۲۹ جزیره پنگوئنها اثر آناتول فرانس را ترجمه کرد. هر چند انتشار آن هم کار راحتی نبود چون ناشری برای کتاب ترجمه شده پیدا نمیکرد. یک و نیم سال بعد این که برای ترجمه وقت گذاشته بود و نیز سه سال بعد این که کتابش منتشر شد تازه کتاب ترجمه شدهاش کم کم داشت در بین مردم شناخته میشد. نجف دریابندری هم نکته جالبی در مورد این کتاب میگوید. این گفته در مصاحبهای از آقای نجف دریابندری در روزنامه اطلاعات با این عنوان که «مترجمی که آناتول فرانس را نجات داد» ثبت شد که چنین نظری به کتاب جزیره پنگوئن ترجمه آقای محمد قاضی داشتند.
در ادامه توضیحات معرفی آقای قاضی در بخش بعدی میخواهم از برخی آثار وی نام ببرم.
معرفی مهمترین آثار محمد قاضی
محمد قاضی بعد از کتاب جزیره پنگوئنها در سال ۱۳۳۳ شازده کوچولو و در سال ۱۳۳۶ کتاب دُن کیشوت( زبان فرانسه این کتاب را به فارسی برگرداند) را ترجمه کرد و حتی از این کتاب جایزه هم گرفت. در نهایت تا سال ۱۳۷۴ کار ترجمه را ادامه داد و کتابهای متعددی ترجمه کرد و ایرانیان را با آن کتابها بیش از قبل آشنا کرد.
نکته جالب این است که در سال ۱۳۵۴ به جهت مبتلا شدن به بیماری سرطان حنجره و آسیب دیدن تارهای صوتیش دیگر نمیتوانست حرف بزند و اگر هم قصد حرف زدن داشت بایستی از دستگاهی صوتیکمک میگرفت.
نکته مهم بعدی آن بود که از این سال تا پایان عمرش از خواندن و نوشتن دست نکشید. سکوت برای او هدیهای بود تا با کتابهای بیزبان هم صحبت شود و راه ارتباطی میان او و کتابها، نوشتههای ترجمه شده از آثار نویسندگان مطرح بود.
سرانجام ایشان در سحرگاه روز چهارشنبه ۲۴ دی ۱۳۷۶ در سن ۸۴ سالگی دار فانی را وداع گفت.
من فرزانه کردلو به شخصه معتقدم هنرمند با آثاری که در زمان حیاتش خلق میکند زنده و جاوید نمیماند. هنرمند کسی است که بعد از مرگش هم مردم روزگار حتی شده به اندک از او و آثارش یاد کنند و یاد و خاطرهاش را زنده نگه دارند. به نظر خودم محمد قاضی چنین شخصیتی داشت. آثار وی گواه همه چیز است. وقتی نیم نگاهی به آثار وی بیاندازیم متوجه میشویم آثاری زیادی را به کمک ترجمه آثار نویسندگان مطرح جهان به رشته تحریر درآورده است. که در میان آنها میتوان به سپید دندان، زوربای یونانی و دُن کیشوت، شازده کوچولو و …اشاره کرد.
نکته مهم دیگری که آثار محمد قاضی را خاص و ویژه کرده شاید که نه به طور حتم امانتداری وی باشد که توانسته مردم را با آثار خوب و به نامی آشنا سازد. در کنار کارهای ترجمه چند کتاب را هم خودش تألیف کرده است که به سه جلد نمیرسد. کتاب خاطرات یک مترجم از آن جمله کتابهای تألیفی وی میباشد. شاید یک دلیل آن که کتاب «خاطرات یک مترجم» محمد قاضی جلب توجه کرده این است که طبق گفته کارشناسان حوزه ادبیات این نوشته بدون هیچ ملاحظهکاری و روتوشی بیان شده است.
در پایان مقاله معرفی آقای محمد قاضی نظر شما مخاطبین عزیز را به چند روایت و سخن از زبان خود مرحوم در مورد ترجمه و …. جلب میکنم امیدوارم مورد توجهتان قرار بگیرد.
مصاحبه با عرفان قانعیفرد در مورد ترجمه:
در ترجمه رعایت امانت را به مفهوم درست کلمه میکنم و هیچ قسمتی از آن را تا مجبور نباشم حذف نمیکنم. در نتیجه نه چیزی از متن کم میکنم و نه چیزی به آن میافزایم و همان مطلب مورد نظر و نوشته مؤلف را به فارسی برمیگردانم. سوم سبک و سیاق نویسنده را به تمام معنی حفظ میکنم. در نتیجه ملاحظه میفرمایید که نثر دن کیشوت من با نثر رمانهای اجتماعیام تفاوت دارد. نثر شازده کوچولوی من با نثر کتابهای دیگرم فرق دارد. در توصیهای هم که به مترجمان جوان میکنم از همه چیز واجبتر این است که بکوشند مطلبی را که میخواهند ترجمه کنند خوب بفهمند. سپس آن را به یک فارسی روان و مطلوب درآورند و در این راه تا میتوانند از واژههای فارسی بیشتر استفاده کنند. دیگر این که سبک نویسنده را رعایت کنند و آن حالت روحی او را که اگر ظریف یا طنزنویس یا روشنبیان است در ترجمه حفظ کنند.
روایت بعدی:
«یک شب با عدهای از دوستان در سال ۱۳۲۶ شام را در هتل دربند خوردیم و ساعت ۹ شب که از هتل بیرون آمدیم تا به شهر بگردیم. به پیشنهاد یکی از دوستان قرار شد پیاده بیاییم. گفتند هر کس حکایت یا قصهای نقل کند تا در حین راه گرم شویم. گفتم که نیازی به این کار نیست چون میخواهم برایتان شعر بخوانم. باورشان نمیشد، ولی در ساعت ۹ که از هتل بیرون آمدیم و پیاده به سمت شهر حرکت کردیم تا ساعت ۱۲ شب که به جلوی کاخ مرمر در چهار راه پهلوی رسیدیم همچنان از شاعران مختلف شعر خواندم و همه را غرق در تعجب کرده بودم. باری، مطالعه آثار کلاسیک فارسی و به ویژه از برکردن اشعار شاعران کلاسیک به تسلط یافتن بر زبان فارسی بسیار کمک میکند و مترجم را با ریزهکاریهای زبان آشنا میسازد.
در این لحظه به پایان توضیحات مقاله با عنوان محمد قاضی کیست رسیدیم.
سلام فرزانه عزیز، خاطره ارایه کلاس برام تداعی شد ،ممنون که من رو با این فرد برجسته آشنا کردی،چقدر عالی و مفید توضیح دادی
سلام
نسرین جون
خوشحالم همچین حس و نظری داری. سلامت باشی دوست خوبم 🙂
تشکر ویژه که برای نوشتهام وقت گذاشتی و خوندی و هم اینکه در کلاس حضور داشتی و ارائهام در کنار بقیه دیدی و شنیدی
موفق باشی عزیزم