گاهی اوقات وقتی میخواهم متن تولید محتوای فایل ورد سیستمم را برای انجام سفارشات کارفرماها باز و شروع کنم با صفحات سفیدی روبرو میشوم. در همان ابتدا به خودم میگویم از چی بنویسم؟ و چطور بنویسم؟
البته برخی موضوعاتی هم که برای تولید محتوا دریافت میکنم میتواند دلیلی برای قفل کردن ذهنم در آن لحظات و دقایق اول نوشتم باشد. چون چیزی در موردشان نمیدانم.
ناگفته نماند که همیشه هم اوضاع این چنین نیست. گاهی اوقات هم موضوع برایم به قدری آشناست که میتوانم ساعتها بشینم و با شروع اولین جمله به سختی خود را از برگه ِبکَنم تا از نوشتن متوقف شوم. و البته روی سخنم با سرپایینیهای موجود در هنگام نوشتن است که ذهنت خالی است و فکر میکنی قرار است چه اتفاقی بیافتد اگر لحظات همینطور از پی هم گذر کنند و تو حرفی برای گفتن نداشته باشی.
انگار رازش در کوتاه نیامدن و صبوری است و بایستی در شروع، ابتداییترین جملات از ذهنت خارج شود تا به ناگاه جملاتی که منتظرش بود نمایان شود. در یکی از وبینارهایی که این اواخر شرکت کرده بودم گوینده تعبیر جالبی از تولید محتوا برایمان بیان کرد و هنوز هم در ذهنم به یادگار حک شده دارم. گوینده میگفت، تولید محتوا مثل شیلنگ آبی است که در ابتدا از درونش آب گل آلود خارج میشود، منتها وقتی این جریان قطع نشود و به روند خود ادامه دهد نه تنها آب بیشتر از قبل از شیلنگ خارج میشود بلکه در ادامه کار با آّب زلال و پاکی هم روبرو هستیم. این توصیف از تولید محتوا برایم خیلی جالب بود.
داشتم میگفتم که وقتی ذهنت در حین نوشتن به سختی کار میکند تا جملهها را پشت سر هم ردیف کنی بایستی در آن لحظات هر چی به ذهنت در رابطه با آن موضوع میرسد بر روی برگه جاری کنی. حتی در این لحظات نامید هم میشوم. پس چرا هیچ چیز به ذهنم نمیرسد و در همان لحظات ابتدایی نوشتن که برای سیاه کردن صفحه سفید فایل ورد آماده شدم و هیچ چیز برای نوشتن ندارم. در این شرایط مدام به خودم فشار میآورم که جملات اولیه مقالهها و… را بنویسم و بعد کم کم موتور نوشتنم شروع به کار میکند. صفحات اینترنت و… را زیرو رو میکنم تا چیزی که میخواهم را بنویسم. ابتدا یک جمله بعد دو جمله بعد یک خط بعد یک پاراگراف چشم که باز میکنم میبینم مقاله با تعداد کلمات گفته شده پیش نویش اولیهاش آماده است و بایستی برای مدتی کوتاه در لیست انتظار بماند تا بعد از بازنویسی و بازخوانی مجدد برای ارسال نهایی آماده شود. از سختیهای این موضوع که بگذریم بایستی اعتراف کنم لحظات شیرین و نابی هم هست.
این موضوع دیگر برایم غریبه نیست و به قولی دیگر عادت کردهام شاید هم دیگر در هنگام نوشتن دوستهای خوبی برای هم شدهایم. به طوری که امروز و روزهای قبل هم با چنین لحظاتی روبرو بودم و هستم. و این راهکار و طرز فکر پا به پایم آمده تا به هدفی که تکمیل آن مطلب یا مقاله و… بود است یاریم کند.
این تجربه را که به دفعات و البته شکلهای گوناگون تجربه کردم اینجا آوردم تا بگویم فکر نکنید نویسندهها، نقاشان و سایر هنرمندان در هر حرفه و شغلی همان ابتدا که شروع به کار میکنند اولین شاهکار هنریشان نمایان میشود.
حتی چند روز پیش یک فایل صوتی از سرگذشت فردوسی شاعر بزرگ میشنیدم که گوینده میگفت وی در ۳۰ سالگی شروع به نوشتن شاهنامه کرده است و ۲۰ سال هم زمان برده تا آن را به سرانجام برساند. در حالی که خیلی از ما انتظار داریم همین که قلم به دست شدیم یا پشت سیستم نشستیم همه چیز تراوش کند و دسته آخر در همان اول راه لقب بهترین نویسنده را هم به ما بدهند.
اگر در همان لحظه و ثانیه اول چنین اتفاقی نیافتد ما بیاستعدادیم و هیچ ایدهای نداریم. در حالی بهترین نوشتهها در دل بینهایت نوشتن و بازنویسیها و دور ربختنها رونمایی شدن و ما فقط در نهایت آن مقاله، کتاب داستانی – غیر داستانی پرفروش، مطلب، محتوا دیده شده، شعر ناب و … که ظاهر قضیه است را میبینیم.
هنوز هم در حین نوشتن صفحههای سفید غافلگیرم میکنند … .