امروز که وارد برنامه اینستاگرام شدم یک پستی نظرم را به خود جلب کرد. گوینده که خود متخصص بود داشت در مورد سقف آرزوهای مردم بخصوص بچههای کوچک صحبت میکرد. او میگفت یک روز به عنوان یک معلم از بچههای مناطق محروم زاهدان یک سوال پرسیده بود. سوال این بود، رویاهای شما چه چیزهایی است. پاسخ بچهها هر کدام در نوع خودش جالب بود. بیشتر آنها رویاهایشان برنج خوردن بود. در حالی که همین متخصص و معلم وقتی از بچههای پایتخت و بخصوص مناطق بالا نشین شهر همان سوال را پرسیده بود جواب آن بچهها هم جالب بود. رویای یکی از آنها این بود که با ماشین مازراتی به شمال سفر کند. یکی برای زنده ماندن میجنگید و دیگری برای موفقیت و برنده شدن میجنگید. گوینده که صحبتهایش تمام شد و در مورد موضوعات دیگری صحبت میکرد.
من این سوال و تجریه همچنان در ذهنم ماند. برایم خیلی جالب و در عین حال عجیب بود. تازه به اهمیت تاثیر محیط زندگی بر افکار فرد پی بردم. نه اینکه قبلاً پی نبرده بودم نه! حتی شاید اصلاً بچههایی در دور بر ما باشند که نمیدانند آرزو یعنی چه و به چیزی آرزو و رویا میگویند. تازه متوجه میشوم در هر شرایطی چرا بایستی بزرگ فکر کنیم و رویاهای بزرگتری داشته باشیم. در این لحظه این سخن جک لندن به ذهن رسید که میگوید «میدانی فرصتی که از آن بهره نمیگیری آرزوی کس دیگری است؟».
بله کاملاً واقعیت دارد در همین لحظه فرد و افرادی هستند که آرزو دارند یک وعده برنج بخورند. در حالی که یکی دیگر به قدری در این نعمت غرق است که اصلاً این موضوع را درک نمیکند! مگر میشود آرزوی کسی برنج خوردن باشد. پس، جیم ران حق داشته بود بگوید که پنج کتابی که میخوانی و با پنج نفری که مدام در طی روز در ارتباط هستید دنیا افکار شما را میسازد. و در پنج سال آینده تو فرد دیگری خواهی شد.
راستی آیا در انتخاب آدمهای دور و برت دقت داری؟ آیا افکار بزرگ و رو به تغییر و پیشرفت کردن دارند یا بالعکس همچنان در حال درجا زدن و افکار منفی هستند. اینکه کدامیک را انتخاب کنیم به خود خودمان بستگی دارد.