شاید تعجب کنید، دلیل انتخابم از اسم خانواده دکتر ارنست برای این مطلبم این روزها چه چیزی میتواند باشد. در واقع یک ایده برای نوشتن دلیلی بود که در چنین شرایط حساسی این اسم را انتخاب کردم که برای یک لحظه در ذهنم نقش بست.
دیشب داشتم فکر میکردم چه طور میشود به جنبههای مثبت یک اتفاق نه چندان خوب از نوع اپیدمی کُوید نوزده فکر کرد. آیا روشی وجود دارد، که در بخش نرم افزار یادداشت گوشی همراهم، سریع هر چیزی که در فکر و ذهنم جریان داشت بر روی صفحات آن آوردم و ثبت کردم.
برای یک لحظه، شرایط جامعه فعلیمان را در این اوضاعی که همه به نوعی در مسیر یک موج خروشانی مثل شیوع بیماری کرونا ویروس قرار گرفتهاند تصور کردم. این موج ما و زندگیمان را به کجا میبرد؟ نکند به نا کجا آباد ببرد.
نمیدانم کارتون خانواده دکتر ارنست را آخرین بار کی دیدید؟
منتها بیشتر شما با من موافق هستید که این انیمیشن جذاب ساخت کشور ژاپن یکی از خاطره انگیزترین کارتون دوران کودکیمان بوده و هست. کوچکتر که بودم و این کارتون در تلویزیون پخش می شد و گاهی چون مشخص نبود کی پخش میشود، همین موضوع باعث شده بود، به طور منظم این انیمیشن را دنبال نکنم.
هر بار که تلویزیون روشن بود و این کارتون در صفحه تلویزیون خانهمان ظاهر میشد،من بیاختیار بر زمین خانه میخکوب میشدم و خودم را جای دختر خانواده یعنی ِفلون میگذاشتم و در عالم کودکیم مسیر جزیره ناشناخته را در آن لحظات با حالی ماجراجویانه طی میکردم که ادامه کارتون چه خواهد شد؟
این راهم بگویم،پارسال من آخرین باری بود که این کارتون را به تماشا نشستم.
یک خانواده پنج نفری به یک جزیره میروند(این که به چه دلیل میروند برایم در آن دوران نامفهوم بود) و جالبتر آنکه در تنه بزرگ یک درخت با آن شکل و شمایل خانهای ساده ساختند تا از حمله حیوانات در امان باشند، در حالی که هیچ سر رشتهای از خانه سازی نداشتند.
بخش جالب داستان آن است که، این خانواده سوئیسی با وجود روبرو شدن با انواع مشکلات و مسائل در این جزیره ناشناخته، باز هم امیدوارانه به زندگی خود ادامه دادند تا راهی برای رهایی از آن جزیره پیدا کنند.
همان طور که گفتم آخرین بار پارسال این کارتون جذاب را دیدم. این بار به عنوان یک فرد دیگر که از منظر دیگر به فیلم نگاه میکردم متوجه شدم چه کارتون بامزهای بود که خیلی بخش هایش را در عالم کودکی درک نمی کردم. در دنیای خودم، فقط ِفلون و بچههای خانواده بیشتر برایم جلب توجه میکرد و خیلی اهمیتی به صحبتها و اتفاقات بخصوص بزرگترها در کارتون خانواده دکتر ارنست نمیدادم.
همین جا انیمیشن را نگهدارید، این روزها که همه رسانه ها و پزشکان میگویند تا حد امکان خانه بمانید و خواهش میکنیم بیرون نروید، تا به کرونا مبتلا نشوید. خیلیها هستند که نمیدانند در اوضاع این چنینی چگونه شب و روزشان را در خانه سپری کنند.
پیش خود گفتم اگر واقعا تک تک ما آدم ها جای خانواده دکتر ارنست بودیم چه کار میکردیم؟
هر روز مینشستیم ببینم چند روز مانده تا زنده بمانیم؟!! یا چند نفر زنده ماندن؟!! در این لحظات، اتفاقات اطرافم را با داستان کارتون مقایسه میکردم.
یادم هست در لحظاتی از کارتون خانوده دکتر ارنست، آنها از نزدیک شاهد استخوان تعدادی از آدمهایی بودند که قبلا بر حسب اتفاق به این جزیره غیرمسکونی پا گذاشته و مثل آنها گرفتار شده بودند. این آدمها خیلی زود نامید شدند و به عبارتی تاب و تحمل جزیره دور افتاده را بدون هیچ دوست و همصحبتی نداشتند. به جهت نامیدی هر روز برای نجات پیدا کردن از این جزیزه بیانگیزه شده بودند و در نهایت زندگی را بدرود گفتند. به طور حتم این صحنهها میتوانست هر انسانی را از ادامه راه متوقف سازد، ولی انسان های امیدوار را نه!
به نظرتان اگر خانواده دکتر ارنست در جزیرهای که هیچ کس وجود نداشت و غیر مسکونی بود و شواهد نشان میداد که درصد زنده ماندن زیاد نیست،چطور توانستند بعد از یک مدت طولانی با کمترین امکانات با امید زندگی کنند و در نهایت نجات پیدا کنند. به طور حتم من و همه شمایی که مخاطب این مطلب هستید، در این لحظه یک کلمه ذهنمان را درگیر کرده است. بله امید و تنها امید میتواند عامل محرک این جریان باشد.
به طور حتم این خانواده از لحظه به لحظه روزهای زندگیشان استفاده کردند. در آن موقعیت، کسب کلی تجربه در انواع مهارت و علوم طبیعی آن هم در آن شرایط به نظر من بینظیر بود. آنها از کمترین امکانات برای گذراندن زندگی استفاده کردند. خانوادهای که در کشور و محل زندگی خود همچون سوئیس بهترین شرایط را داشتند و با کلی آمال و آرزو به این سفر به مقصد استرالیا قدم گذاشته بودند که در اواسط راه یک طوفان هولناک مسیر زندگی شان را برای مدت زمانی کوتاه تغییر داد.
نکته مهم این ماجرا این است که خانواده دکتر ارنست بدون ارتباط با اشخاص دیگر در یک جزیزه متروکه زندگی کردن و با امید صد چندان روزهایشان را گذارندن و در نهایت با ساخت قایق دست ساز با پای خودشان از جزیره خارج شدند.
به طور حتم چیزی که بین همه ما آدمها و این خانواده مشترک هست این است که همگی ما انسانیم، منتها حتماً تفاوتهای بسیار بزرگتری وجود داشت و دارد و آن طرز نگاه ما در لحظات حساس و سرنوشت ساز است. تفاوت آن است که، آنها مثل بسیاری از انسانهای موفق از شرایط فعلیشان بهترینها را انتخاب کردند و مثل خیلی از ما انسانها زانوی غم بغل نگرفتند.
بر عکس به جای بیحرکت ماندن هر روز در تلاش بودند چیز جدیدی از این جزیره ناشناخته کشف کنند و به نوعی بر دانش و آگاهی خود اضافه کنند حتی زمانی که بین دنیای خود و دنیای دیگر هیچ وسیله ارتباطی وجود نداشت.
حال ما در این شرایط که کلی راههای ارتباطی و ابزارها و وسایل سرگرم کننده وجود دارد، برای جامعه بیرون از خانه دلتنگ میشویم و میگوییم چه کنیم؟ حوصله مان سر رفت!! دوستان همه چیز دست خودمان است.
مگر هر بار تصمیم نمیگیریم، خود را در شرایط سخت محک بزنیم، پس بفرمایید این گوی و این میدان. لطفن شعار ندهیم (این را به خودم هم می گویم)اگر در یک خانه حالا هر چند متر که باشد منظور یک جای مسقف نتوانیم زندگیمان را در شرایط کنونی مدیریت کنیم در فضای بزرگتر مثل جامعه کنونی چه کار خواهیم کرد؟
به طور حتم خیلی وقتها آدم استعدادهایشان در شرایط محدود و بحرانی شکوفا میشود. بیایید این جریان و اتفاق را از نیمه خالی لیوان نبینیم و بخش پُرش را هم ببینیم.
الان وقت این نیست که دنبال مقصر باشیم! اینکه چه کسی و چه کسانی مقصر هستند یا نیستند؟ خودمان را مسئول بدانیم و برای نجات خودمان، خانوادمان، شهرمان و در نهایت کشور و دنیای اطرافمان در قالب زندگی زنجیر وار قدری هوشمندانه عمل کنیم.
هر روز صبح مان را با این هدف که امروز اخبار را پیگیر کنیم که چه تعداد به این بیماری مبتلا شدند، یا اینکه چه تعداد فوتی داشتیم نباشد و نگذرد.
لطفا از امروز دنبال چیزهایی باشیم که اگر ۴ و ۵ ماهه دیگر به عقب برگشتیم، حداقل از عملکرد خودمان راضی باشیم و از این جزیرهای که در آن گرفتار شدیم، شاهد آن باشیم که چه چیزی مثبتی بدست آوردیم. اصلا ببینیم در این فاصله چه کار کردیم؟ استفاده کردیم یا نه باری به هر جهت زندگی مان را گذراندیم.
اگر این روز خاص بیاید (روزهای پس از پایان یافت بیماری) و حتما خواهد آمد،فرص کنید امروز یا فردا (بعد یک مدتی) همان روز هست. دوست داشتید در آن روزها چه کاری انجام دهید که حالا تاسف میخوردید که چرا انجام ندادید؟ مگر نه این که انسانها همیشه در تاریخ دوست داشتهاند چند مدتی هر چند شده، گاهی یک روز حتی یک ساعت به عقب برگردند و اوضاع را بهتر کنند. این فرصت در اختیار شما قرار داد شده و آرزویتان به حقیقت پیوسته، نظرتان چیست؟
یک لحظه فکر کنید خیلی مهم هست،ما بایستی تلاش کنیم زندگی کنیم نه این که دنبال این باشیم که زنده بمانیم، خیلی تفاوت بین زندگی کردن و زنده ماندن وجود دارد. موافقید؟
میدانم اینها در صحبت راحت هست، اما عمل نه! باور کنید این طور نیست هر طور که ذهنتان را تغذیه کنید همان طور تا مدت ها به شکل و روند کاریش ادامه میدهد، این عین واقعیت است. شاید برای خودتان هم پیش آمده باشد، زمانی که به موضوعات مثبت فکر کردید، اتفاقات خوبی برایتان به صورت زنجیره وار رخ داده و یا بالعکس.
به قول دیوید شوارتز که در کتاب جادوی فکر بزرگ می گوید: «بزرگ فکر کنید تا اتفاقات بزرگی را رقم بزنید».
این اتفاق میتواند درسهای زیادی به من و امثال من بدهد، حتی اگر در چنین شکل و شمایلی در پیرامون ما ظهور پیدا کند. این نوشته نه برای شما بلکه برای خودم بود تا تلنگری باشد و خودم را در این طوفان پیدا کنم و به زندگی از جنبه دیگر نگاه کنم. امیدوارم با تغییر خودم و ساختن حال خوب، اول دنیای درونم را بهتر کنم تا بتوانم دسته آخر،دنیای قشنگ تری برای اطرافیانم بسازم.
صحبتهایم را در آغاز با این کارتون نوستالژیک به اسم خانواده دکتر ارنست شروع کردم و الان هم میخواهم صحبتهایم را با این چند جمله به پایان برسانم. امیدوارم و آرزو میکنم هر چه زودتر ویروس کرونا از کشور و این کره خاکی محو شود تا همه چیز به حالت عادی برگردد.
در سایتم تحت عنوان جهان فکر برای همگی شما مخاطبین همراه و همیشگی آروزی سلامتی دارم. روزگارتان خوش 🙂
در صورتی که تمایل داشتید، نظر، پیشنهاد، انتقادتان را از مقالهای که آماده کردم بفرمایید. من بی صبرانه منتظر نظرات شما در بخش نظرتان هستم. شما هم بیایید و بگویید که در این مدتی که کرونا در دنیا و کشور شیوع پیدا کرده همه زندگی تان را متوقف کردید یا نه به کارهای دیگری مثل کتاب خواندن، یادگیری یک نرم افزار جدید و …. مشغول بودید و هستید. در این مدت، چه تعداد ایده در ذهنتان شکل گرفت ، آیا عملی کردید یا به خاطرتان پیوست…
خیلی ممنونم.واقعا لذت بردم.
به نظر منم با اینکه این بحران باعث شد برنامه ریزی های زندگیامون بهم بریزه ولی میشه از این شرایط هم استفاده کرد و چیزای جدید یاد گرفت یا در کنار خانواده از با هم بودن لذت برد.
اینم به نوعی فرصتیه برای در کنار هم بودن.
سلام
سوسن جان
ممنونم خوشحالم همچین حسی داری از نوشته هام. کلی انگیزه گرفتم برای ادامه راهم.
دقیقاً هیچ چیز با ارزش تر از خانواده و دوستان نمی تونه در این دنیای پر هیاهو باشه ، به نظر من هم میشه در میان کلی زغال در معدن زغال سنگ، الماس پیدا کرد، به شرطی که بخواهیم. بازم ممنونم که با صبر و حوصله مقاله ام رو که چندان کوتاه نبود خوندی و نظرت رو برام گفتی. واقعا ممنوونم دوست خوبم که این وقت ارزشمندت رو صرف کردی 😊
مرسی عزیزم
موفق باشی🌹🌹🌹
عالی بود👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻
سلام، ممنوونم که وقت گذاشتی و مقاله م رو خوندی. خداروشکر که مورد پسندت بوده و نظرت رو گفتی
خودت که ی پا استادی در امر نوشتن 🙂
تعبیر جالبی بود
ممنون از قلم زیبات فرزانه جان
امیدوارم همگی بتونیم در شرایط سخت و بحرانی، تصمیم درست و کاربردی بگیریم تا در نهایت به موفقیت و سلامت همگان منجر بشه.
سلاام ماریا جان دوست خوبیم ممنوونم. از شما هم ممنونم که وقت گذاشتی مقاله ام رو خوندی. قلم خودت هم خوب و عالی دوست خوبم و همراه همیشگی. دعای قشنگی کردی( ایشالا هر چه زودتر بهش برسیم که مطمئنم میرسیم
سوالم اینجاست اون جزیره ناشناخته در حال حاضر کدوم نقطه از جهان هستش ؟یعنی اسمش چیه ؟؟؟ خیلی این کارتون رو دوست داشتم
سلام
ممنونم که وقت گذاشتین و مطلب م رو خوندید. منم خیلی این کارتون دوست دارم.راستش نمی دونم تا حالا بهش فکر نکردم 🙂
چقدر تامل برانگیز و عاااالی بود مطلبتون
خوشحالم که تو کشورم آدمهایی مثل شما هست پراز انگیزه و رغبت …..
ممنونم
سلام
ممنونم بابت پیام پر انرژی تون محبوبه عزیز
شما لطف دارید. و البته تشکر ویژه تر که وقت گذاشتید و نوشته ام تا انتها خوندید و نظرتون گفتید. خیلی خوشحالم همچین حس و نظری دارید.
موفق و سلامت باشید.
خانواده دکتر ارنست ایده جالبی بود
سلام. ممنونم مریم عزیز . خوشحالم همچین نظری داری. راستش از اینکه پارسال این ایده ثبت کردم، خودم هم حس خوب و فوق العادهای دارم. باز ممنونم همکلاسی خوبم که وقت گذاشتی و مقاله م خوندی 🙂
سلام فرزانه جان، چقدر خوش فکر هستی عزیزم ،
مساله کرونا و قرار گرفتن در موقعیت خاصی که آینده ی نامعلومی داره چقدر شبیه زندگی دکتر ارنست بود تا حالا بهش فکر نکرده بودم، چقدر ساده و عالی نوشته بودی،چه نثر خوب و پر مغزی داری ،لذت بردم
در مورد تجربه من با کرونا ،
این ویروس رو آذر ماه در پارسال تجربه کردم ،دقیقا مصادف بود با شروع کارم یعنی مشاوره و نتورک، خیلی حالم بد بود ، دکتر بهم گفته بود که استراحت کنم و حرف نزنم، اما چون به کارم و همکارام تعهد داده بودم، نمی خواستم کم بیارم، توی هشت روز مشاوره های زیادی داشتم و تونستم دو میلیون ششصد فروش داشته باشم، به روی خودم نمیاوردم که مریضم، این درد شدت و ضعف می گرفت ،گاه بهتر و گاهی بدتر بودم، دو مرتبه رفتم اوراژانس و سرم وصل کردم ، اینقدر روحیم رو حفظ کردم که اصلا، همکارام متوجه این وضع نشدن، خلاصه اینکه اینقدر مقاومت کردم که کرونا خجالت کشید و رفت پی کارش
روزهای کرونایی رو با کلاس های آنلاین کارم و کلاس های مدرسه نویسندگی تجربه کردم و کلی درس و مهارت یاد گرفتم و برام مفید بوده
امید وارم روزی برسه که جهان بدون ماسک نفس بکشه و لبخند بزنه😊
چقدر خوب، مقالهام در مورد مقایسه روزهای کرونایی و قرنطینه آن اوایل شیوع ویروس کرونا و داستان خانواده دکتر ارنست خوندی، خوشحالم خوشت اومده بود. ممنونم که وقت گذاشتی و نظرت رو بهم گفتی خیلی برام با ارزشه نسرین جان
ولی بعدش که گقتی به کرونا مبتلا شدی شوکه شدم، چقدر عالی که این قدر خوب این موضوع رو مدیریت کردین و پشت سر گذاشتین. من شنیدم وقتی کرونا میگیری بایستی فقط استراحت کنی تا خوب بشی، ولی شما معادلات بهم زدی و در آن شرایط هم به تعهدات کاری ت عمل کردی. واقعا آفرین داره عزیزم.دعا میکنم همیشه پر قدرت تر از قبل به هر هدفی که در زندگی برای خودت در نظر گرفتی پیش بری و هیچ نا ملایمتی شما رو از پا ندازه بلکه برعکس اون مانع یا مسئله ناچیز از پا در بیاد و همیشه بدرخشی. کلی کبف کردم از خوندن پیامت. عالی بودی نسرین جون 🙂
موفق باشی دوست خوب و نویسنده خوش ذوق