قبلاً وقتی هر بار نام کتاب خاطرات خانه اموات اثر داستایوفسکی نویسندهی روسی را میشنیدم، حس خوبی نسبت به نام کتاب و محتوای کتاب نداشتم. ناگفته نماند که شاید برخی جاها از نام خاطرات خانه مردگان هم از این کتاب یاد شود و شما با این نام هم از این کتاب دیده باشید. این همان کتاب است.
وقتی چنین حس و حالی نسبت به کتابی داشته باشید، خیلی رغبت ندارید که به سمت آن بروید و حتی چند صفحه از آن را ورق بزنید و بخوانید، چه برسد که وقت بگذارید و کتاب ۳۰۰ صفحهای از اول تا آخر در یک بازه زمانی مشخص بخوانید.
هر بار که این کتاب را در قفسهی کتابخانه اتاقت ببینید و به سراغش نروید برایتان عجیب و غریب است. انگار موقعاش نبود تا این که چند روز یا شاید چند ماه پیش این فرصت و موقعاش فراهم شد که به کمک این کتاب به دنیای افکار داستایوفسکی وارد شوم و بیشتر با دنیای داستایوفسکی این نویسندهی بزرگ روسی آشنا شوم.
پس، چه خوب که برای این شناخت این نویسنده با این کتاب شروع کنید و او را بشناسید.
راستش را بخواهید همچین اتفاقی برای من افتاد و الان که اینجا هستم و در مورد کتاب صحبت میکنم. البته چند روزی از خواندن و به پایان رساندن آن میگذرد.
وقتی برای اولین بار کتاب را به دست گرفتم تا بخوانم، فکر نمیکردم این قدر شیفتهی این کتاب شوم. جالبی ماجرا آنجاست که هر چه قدر به صفحات پایانی نزدیک میشوید، شما میخواهید بدانید در نهایت ماجرا از چه قرار است و در آن زندان و محیط آن چه بر سر راوی داستان خاطرات خانه اموات افتاده است و یا بهتر بگویم قرار است بیافتد و در این مدت که در زندان اسیر است در نهایت چه بر سرش میآید.
آیا آزاد میشود؟
ماجرا اینگونه شروع میشود که این داستان بر اساس اتفاقات واقعی است که در زمانی که به قول راوی که همان داستایوفسکی باشد به مدت ده سال یا کمتر به زندان میافتد و بایستی محکومیت خود را سپری کند.
فردی که در میان کتاب در جایی دیگر خواندم که در ابتدا قرار بود اعدام شود، ولی در اثر شانس یا اقبال که به گفتهی خودش اتفاق بزرگی بود، قبل ورودش به زندان برایش میافتد و با این حال از اینکه نمیمیرد، ماندن در آن شرایط سخت در زندان و زندگی در کنار آدمهای جانی و جایتکار را به مرگ ترجیح میداد.
البته اینکه آن شرایط و صحنهسازی در مورد جوخهی اعدام و غیره صحنه سازی بود. چون از قبل این وقایع و صحنهسازیها مشخص بود که براساس عفی که مشمول چند زندانی از جمله داستایوفسکی میشد او از مرگ رهایی مییافت ولی نمیخواست این اتفاق خشک و خالی برایشان خبر رسانی شود.
در لحظهی انجام حکم، وقتی داستایوسفکی متوجه میشود که مورد عف قرار گرفته خیلی خوشحال میشود. خوشحال از اینکه فرصت دوباره زندگی برایش فراهم شده است.
حتی بعد از این اتفاق بود که بیماری صرع تا لحظهی مرگش بر وجودش رخنه میکند و او رها نمیکند.
داستایوفسکی کتاب خاطرات خانهی اموات را در وصف بعد از زندگی دوباره و گذر عمر برای مدتی در زندان و اسارت را به تصویر میکشد.
این داستان، روایت آن روزهای این نویسنده روسی است.
اگر تمایل دارید این کتاب را بخوانید و بیشتر از آن روزهای زندگی داستایوفسکی با شخصیتسازی متعدد این رمان در زندان و اسارت در منطقهی سیبری مطلع شوید.
در اولین زمان این کتاب را به شکل فیزیکی و یا الکترونیکی تهیه کنید تا بتوایند از چندوچون ماجرا بیشتر مطلع شوید که چه بر سر وی آمده است.