در بخشی از کتاب، افکارتان را تغییر دهید تا زندگیتان تغییر کند، برایان تریسی به ترجمه گیتی شهیدی میخواندم، که انسان دارای چند هوش است، و هوش کلامی یکی از آنهاست.
همان هوشی که به صحبت کردن ما و نیز در ظرافت ما در به کار بردن کلمات مناسب یا نامناسب در کنار هم و جملات صحبتهایمان را طی روز شکل میدهد.
از اینها که بگذریم، در ادامه برایان تریسی در این کتاب گفته است:
هر کلمه ابزاری برای بیان افکار است. هر چه لغات بیشتری بدانید و بیشتر بفهمید، افکار و نظرات شما به شکل پیچیدهتری در میآیند.
نظر شما در مورد کلمات به هنگام صحبت کردن چیست؟
راستی شما به هنگام صحبت کردن، جزو کدام دسته از افراد هستید. آیا به هنگام صحبت کردن، سعی میکنید با دقت و وسواس بیستری کلماتی که بر زبان میآورید را انتخاب کنید.
یا نه
به مانند برخی از افراد که هیچ دقت و نظارتی بر کلمات و واژگانی که از زبانشان خارج شده ندارند و به هر شکلی شده کلمات را پشت سر هم و بیحساب و کتاب در کنار هم قرار میدهند و در نهایت به نوعی منظور خود را بیان میکنند.
واژگانی که ما در گفتگوهای خود استفاده میکنیم، به عبارتی جهان فکری ما را شکل میدهد. پس، تا میتوانیم با دقت و توجه بیشتری در گزینش کلمات برای شروع و پایان جملات خود تلاش کنیم و کوتاهی در این مورد نداشته باشیم.
البته اهمیت کلمات فقط به صحبت کردن ختم نمیشود. نکته اینجاست که به هنگام نوشتن هم کلمات برای فرد نویسندهی آن متن یا محتوا خیلی مهم جلوه میکند. به طور حتم اگر دست به قلم باشید و به قولی اهل نوشتن باشید، تا حال متوجه شدید که دنیای هر نویسندهای با دایره واژگان گره خورده است. اگر دنیای واژگانش خوب و وسیع باشد بهتر میتواند مفهوم و منظور افکارش را بر روی صفحات کاغذ و ورد بیاورد.
بنابراین، کلمات چه به هنگام صحبت کردن و چه به هنگام نوشتن از اهمیت ویژهای برخوردار است.