فکر میکنم تمام نوآوریهای بزرگم ر ا روی طرد شدنهایم بنا نهادهام(لویی فردینان سلین).
این جمله را که دیدم. ذهنم مرا به اتفاقات گذشته برد. گذشتهای که خیلی هم دور نبود. بخصوص در کارم چند موردی از این دست موضوعات یعنی طرد شدن را تجربه کردم. میتوانم به نوشتهای که فرستاده بودم مورد قبول واقع نشد اشاره کنم. شاید ملوسترین اتفاق، تجربهای بود که پارسال در اوایل فصل بهار تجربه کردم. ماجرا از این قرار بود که با یک تیمی میخواستم برای نوشتن مقاله و تولید محتوای آن وارد همکاری شوم.
البته به طور موقت بود و مراحل اولیه کار سپری شد. وقتی میگویم مراحل اولیه منظورم همان دادن درخواست به آگهی مورد نظر که در اینستاگرام بود. و بعد جواب درخواست به مدیر تیم که خودشان پاسخگوی درخواست بودند. در ادامه این اتفاق، گفتند که روزمهای اگر در مورد فعالیت فعلی یعنی نویسندگی و محتوانویسی دارم ارائه دهم. من هم طبق خواسته مدیر مجموعه جواب مثبت دادم و روزمهای در قالب ورد که لیستی از مجموعهها و موسساتی که فعالیت کرده و و در آن روزها فعالیت داشتم را ارسال کردم.
رزومهام پذیرفته شد و به مرحله بعدی ورود پیدا کردم. و مدیر مرا به خانمی که مسئول بخش تولید محتوا بود ارجاع دادن و شماره تماسشان را بهم دادند تا با آن خانم در ارتباط باشم. من هم پیام دادم. بعد از چند ساعتی پاسخی دریافت کردم.
بلافاصله موضوعی به من داده شد تا مقالهای ۲۴۰۰ کلمه برایشان آماده کنم. این طور هم شد و در عرض دو روز بایستی مقاله را آماده و برایشان ارسال میکردم. طبق روال کار و تجربههای قبلی مقاله را نوشتم و به آن خانم ارسال کردم. این را هم بگویم البته در کنار عنوان مقاله، زیرعنوانهایی هم به من داده شده بود. من یکی از زیرعنوانها که توضیح کامل برایش نداشتم. یعنی نوشتم کامل نبود و ارسال کردم. هر چند خود مقاله کامل بود، ولی خودم احساس کردم آن بخش کامل نیست، البته باقی بخشهای مقاله توضیحاتش کامل بود.
وقتی ارسال کردم. در همان ابتدا خانمی که مسئول پیگیری محتوا بود از آن بخشی که توضیح کمی داده بودم ایراد گرفته شد. من دلیلش را اعلام کردم. پذیرفتن. چیزی نگفتن.
در ادامه یک موضوع مقاله دیگری دادند و گفتند که این بار در عرض دو روز یک مقاله ۲۵۰۰ کلمه بنویسم. من هم مقاله را که تکمیل کردم و این بار مطمئن بودم که توضیحات مقاله کافیست. پس، آماده ارسال بود و فرستادم. خانم مسئول بخش محتوا مقاله را خواندن. بعد از یکی و دو روز نظرشان این بود که شما بایستی زیاد تمرین کنید و زیاد بنویسید و نوشتهتان آن پختگی را ندارد. البته گفتن پایه نوشتاریتان خوبی دارید و میتوانید بهتر از این هم بنویسید. یک فرصت دیگر به شما میدهیم هر وقت که بهتر شدین دوباره درخواست بدهید تا رسیدگی شود.
من در ابتدا از این ماجرا ناراحت شدم، منتها پیش خودم گفتم قرار نیست همه از نوشتههای من خوششان بیاید. اگر نوشتهام خوب نبود الان در دو جا کار نمیکردم. پس نوشتههای مشتری خودش را دارد. پس نبایستی با این رفتار و حرفها عقب نشینی کنم. پس علاقهای برای همکاری مجدد و نیز دادن درخواست نداشتم. پس خودم را نباختم.
همین طور هم شد و از آن موقع به بعد بیشتر روی نوشتن و و تولید محتوا با کیفیت تلاش کردم.
البته من معتقد هستم همه این اتفاقات در قالب تجربه نه چندان خوب بسیار میتواند سرعت رشد مرا بالا ببرد. هیمنطور هم شد. جدیتر از قبل پروژههای محتوایی که از مجموعههای کاری دریافت میکردم را جوابگو بودم و هستم.
از طرفی، تا به همین امروز سعی میکردم بیش از قبل قلمم را تیزتر کنم. پس در دوره و کلاسهای مرتبط با نویسندگی بیشتر شرکت میکردم. از سوی دیگری در جمع و محفلی که مرتبط با نویسندگی و تولید محتوا بود حضور مییافتند تا از این دنیا بیشتر یاد بگیرم.
پس من هم با «لویی فردینان سلین» موافقم. در مواقعی که فکر میکردم هیچ راهی وجود ندارد و از سوی کسی یا کسانی طرد شدهام در آن لحظه فعالیتهایتم بدون هیچ وقفهای شتاب بیشتری گرفت و با انگیزه بیشتری به راهم ادامه دادم. در چنین لحظاتی ترجیحم این است متوقف نشوم، چرا که رشد واقعی در حرکت و از روز قبلی خودت بهتر بودن است.
نکته پایانی این که شکست بخشی از مسیر راهم هست و بایستی این واقعیت را بذیرم تا شکست نخورم موفقیتی نصیبم نمیشود.