در پیادهرو داشتم مسیرم را به جلو میرفتم که در چند قدمی من پیرمرد دستفروشی بساطش را کناری پهن کرده بود. بساط کوچکی داشت. از جوراب مردانه، زنانه بگیر تا چند تکه جنس دیگر از این دست در بساطش میفروخت. البته یک وزنه هم کنارش بود تا اگر کسی خواست …
بیشتر بخوانید »
جهان فکر نویسندهای که برای جهانی بهتر میاندیشد