پارسال در چنین روزهایی که کرونا نه تنها به ایران، بلکه سراسر دنیا به صورت مهمان ناخوانده ورود پیدا کرده بود. البته همچنان هم جا خشک کرده است. انگار فعلاً قصد رفتن ندارد. اگر بخواهم دقیق بگویم، اواسط اسفند ماه سال ۱۳۹۸ بود. همه به نوعی با ورود این مهمان ناخوانده حس و حال عجیبی دست پیدا کرده بودند. البته الان هم وجود دارد، شاید قدری کم رنگ تر شده است.
الان وقتی به آن روزها فکر میکنم. پیش خود میگویم که خدایا شکرت که این صفحه سایت بوده و قلمی برای نوشتن داشتم و دارم تا وقایع دور وبرم را به ثبت رسانم. وقتی دو سه روز پیش بر حسب اتفاق به مقاله خانواده دکتر ارنست برگشتم. دلیلش یک چیز بود.
یک دیدگاه بود. یکی از مخاطبینم برایم بعد از خواندن مقاله نظرش را ثبت کرده بود. وقتی خواستم نظرش را تایید کنم. به سرم زد یک بار دیگر به خواندن مقاله بپردازم. یک هدف دیگرم هم این بود که میخواستم بدانم در این مدت حدوداً یک سالی که با بیماری کرونا دست و پنجه نرم کردیم. من فرزانه کردلو چه دیدگاه و نظری داشتم. آیا همچنان بر آن نظرات و اعتقاداتم پایبند هستم، یا نه تغییراتی در آنها(افکار و عقایدم) بعد از شیوع ویروس کوید نوزده بر من حادث شد.
هر خط را که بلند بلند میخواندم و از کلمات مثل قطاری گذر میکردم. هر لحظهای که این مقاله را می نوشتم تا ثبت کنم برایم تداعی میشد. مهمترین نکته آن بود که حس و حال آن روزها مثل یک فیلم همچنان جلوی چشمم به نمایش درمیآید. درست است که الان هم کرونا تمام کمال موضوعش حل و فصل نشده است. در این مسیر افراد زیادی را از دست دادیم. برخی ها هم به این بیماری دچار شدند و به نوعی از آن جان سالم به در بردند.
یادم هست زمانی که تصمیم گرفتم مقاله خانواده دکتر ارنست را با روزهای قرنطینه و در خانه ماندن را شبیه سازی کنم. میخواستم در پیام در خانه بمانید جهانی، من هم به نوعی نقشی داشته باشم. و بعد از انتشار این مقاله در این صفحه، به دوستان و هر کسی که میشناختم ارائه دادم تا مقالهام را بخواند و مطمئنم خیلی ها خواندند.
عدهای نظر ندادند و برخی هم علاقمند بودند نظرشان را برای خواندن مقالهام بدهند. از تک تک شان ممنونم چه کسانی که نظر دادند و چه آنهایی که نظر ندادند. به واقع قصدم در وهله اول دادن نظر نبود. هر چند از دادن هر دیدگاهی نسبت به نوشتههایم بسیار خوشحال و خرسند میشوم.
الان که به آن روزها و مرور گذشته بر میگردم، باز هم میگویم خوشحالم این نوشتهام را ثبت کردم. در کنار مرور خاطرات یکسال پیش در چنین روزهای و حتی طی این یکسال، نکتههای آموزشی بسیاری را هم برای من آشکار ساخت.
پس همچنان با تمام قوا مینویسم. اگر موضوعی یا ایدهای باشد که بتوانم در صفحات سفید سایت جهان فکر به ثبت رسانم. حتماً این کار را خواهم کرد. مطمئنم، و در آن لحظات به خودم تردیدی راه نمیدهم.
چون احساس میکنم، به این طریق بهتر میتوانم سیر صعودی فکرم را نظارگر باشم. چه توشهای از این بالاتر که بتوانم هر روز شاهد رشد خودم باشم.