دور تا دور زمین فنس کشیده شده بود. دختر و پسرهای قدو نیم قد حدوداً ۵ و ۶ ساله داشتند داخل زمین بازی می کردند و به این طرف و آن طرف میرفتند. مربی هر کدام که حرکتی را با خطا انجام میداد راهنمایی میکرد. حرکت هیچ یک …
بیشتر بخوانید »بایگانی/آرشیو ماهانه: تیر ۱۴۰۰
روشی ساده برای دانلود ویدئو در اینستاگرام
همانطور که شما هم در جریان هستید این روزها شبکه اجتماعی اینستاگرام یکی از محبوب ترین و پرکاربردترین سوشال مدیاها نه تنها در بین مردم جهان بلکه مردم ایران زمین هم میباشد. حتی همین موضوع باعث شده بسیاری از افراد از جمله صاحبان کسب و کارهای مختلف از این فضا …
بیشتر بخوانید »آیا اقدامات شما از اهداف تان حمایت میکند؟
مدت هاست در طول روز قبل هر کاری این سوال مدام ذهنم را مشغول میکند. همین باعث میشود فکرم بیشتر مشغول شود. البته این مشغولیت ذهنم را به فال نیک میگیرم، چرا که در ادامه روز و باقی روزها برای رشد و توسعه فردیم با آگاهی بیشتری قدم بر میدارم. …
بیشتر بخوانید »هیچ صفحهای را خالی نذار
چند ساعت پیش که مشغول سر و سامان دادن به فایل ورد “کتاب ۱۰۱ ایده در پروژه پایانی دوره سمپوزیوم توسعه فردی بودم. تصمیم گرفتم جلو جلو فصل ۱ تا فصل آخر را برای هر کدام در صفحهای جداگانه جای خالی بگذارم. برای برخی چند خط نوشتم و همین …
بیشتر بخوانید »سمج باشیم یا نه؟
وقتی بخشی از داستان زندگی اندی اندروز را شنیدم که در نوجوانی با این که به فوتبال آمریکایی علاقه نداشته ولی پدر و مادرش اصرار داشتند که او این رشته ورزشی را ادامه بدهد. او که دوران نوجوانی را سپری میکند و وقتی در ابتدای سنین جوانی قرار میگیرد از …
بیشتر بخوانید »بهم غذا می دید؟
ساعت حدودهای دو بعد از ظهر بود. پاهایش دیگر نمیتوانست بدن بی جانش را به این سمت و آن سمت بکشد. در حین اینکه گرسنه بود، اوضاع خوبی نداشت. درد نشئگی دوباره به سراغش آمده بود. مقاومت میکند و به زور خودش و چرخ دستیش را به جلو میراند. به …
بیشتر بخوانید »دیالوگی درباره خنده
امروز یعنی ۱۲ تیرماه ۱۴۰۰ اولین جلسه سمپوزیوم توسعه فردی در اسکای روم به شکل آنلاین برگزار شد. در تمرین اولین جلسه قرار شد یک مکالمه در مورد خنده بنویسیم. من هم بعد از چند ساعت یک فرصتی بدست آوردم و مشغول نوشتن این دیالوگ شدم. در …
بیشتر بخوانید »من می ترسم مسخرم کنن!
هفته پیش که وارد صفحه اینستاگرام جهان فکر شدم، یکی دوتا پیام داشتم. یکی از این پیام ها مربوط به شخصی بود که از من در مورد روش خواندن کتاب ” جنایت و مکافات” پرسیده بود. گفته بود آیا هر سال بایستی سه بار این کتاب را بخوانید. من هم …
بیشتر بخوانید »میشه یک کتاب ازم بگیرین؟
نزدیک های ظهر بود. زنگ در محل کار فاطمه به صدا در آمد. برادر فاطمه که نزدیک در بود رفت که در را باز کند. وقتی در را باز کرد با دختری قد بلند و ماسک به دهان زده روبرو شد. -سلام چند لحظه وقت دارید؟ – سلام بله بفرمایید …
بیشتر بخوانید »